کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کافورین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کافورین
لغتنامه دهخدا
کافورین . (ص نسبی ) کافوری . دارای بوی کافور یا رنگ کافور : خانهای زرین و جواهر و عنبرین ها و کافورین ها و مشک و عود بسیار در آنجا نهادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 366).
-
جستوجو در متن
-
عنبرین
لغتنامه دهخدا
عنبرین . [ عَم ْ ب َ] (ص نسبی ) منسوب به عنبر. عنبری . آلوده به عنبر. معطر و خوشبو و یا مشکی و سیاه چون عنبر : آری مرا بدان کت برخیزم وز زلف عنبرینت بیاویزم . سروری (از فرهنگ اسدی ).خانهای زرین و جواهر و عنبرین ها و کافورین ها و مشک و عود بسیار در آن...
-
زرین
لغتنامه دهخدا
زرین . [ زَرْ ری ] (ص نسبی )زرینه . منسوب به زر. آنچه از زر ساخته شده باشد. زری . طلائی . (فرهنگ فارسی معین ). ذهبی . طلائی . منسوب به زر. (ناظم الاطباء). از زر. از ذهب . بزر گرفته . زراندود. از زر کرده . زرینه . منسوب به زر. مطلی به زر. ذهبی . به زر...