کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کافرنعمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کافرنعمت
لغتنامه دهخدا
کافرنعمت . [ ف ِ / ف َ ن ِ م َ ] (ص مرکب ) ناسپاس . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و این لفظ همیشه مقطوع الاضافه است . (آنندراج ). حق ناشناس . نمک بحرام . (ناظم الاطباء) : کافر نعمت بسان کافردین است جهد کن و سعی کن به کشتن کافر. معروفی بلخی (از ا...
-
واژههای مشابه
-
طغرل کافرنعمت
لغتنامه دهخدا
طغرل کافرنعمت . [ طُ رِ / رُ ل ِ ف ِ ن ِ م َ ] (اِخ ) رجوع به طغرل برار و طغرل غاصب و طغرل غلام و تاریخ بیهقی چ فیاض و تاریخ سیستان ص 246، 268، 271، 272 شود.
-
جستوجو در متن
-
کافرنعم
لغتنامه دهخدا
کافرنعم . [ ف ِ /ف َ ن ِ ع َ ] (ص مرکب ) کافرنعمت . ناسپاس : هر کسی کو بکسی مردم شدقدر نشناسد کافرنعم است . خاقانی .رجوع به کافرنعمت شود.
-
نسپاس
لغتنامه دهخدا
نسپاس . [ ن َ ] (ص مرکب ) ناسپاس . (از ناظم الاطباء). ناشکر. ناحقگزار. کافرنعمت . حق ناشناس : بدین بخششت کرد باید بسندمکن جانْت نسپاس و دل را نژند. فردوسی .کافرنعمت و نسپاس گشت کافرنعمت را شدت جزاست . فرخی .نبوم ناسپاس از او که ستورسوی فرزانه بهتر از...
-
نمک کور
لغتنامه دهخدا
نمک کور. [ ن َ م َ ] (ص مرکب ) ناسپاس . کافرنعمت . (یادداشت مؤلف ).
-
کند
لغتنامه دهخدا
کند. [ ک ُ ن ُ ] (ع ص ) ناسپاس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کافرنعمت . (از اقرب الموارد).
-
حرام نمک
لغتنامه دهخدا
حرام نمک . [ ح َ ن َ م َ ] (ص مرکب ) نمک ناشناس . نمک نشناس .نمک بحرام . ناسپاس . کافرنعمت . نمک کور. کافر. کفور.
-
کافرنعمتی
لغتنامه دهخدا
کافرنعمتی . [ ف ِ / ف َ ن ِ م َ ] (حامص مرکب ) ناسپاسی و نمک بحرامی . (ناظم الاطباء). عمل کافرنعمت . حق ناشناسی . کفران نعمت : این پاداش کافرنعمتی است که با ملک ارسلان کرده . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
قاصرهمت
لغتنامه دهخدا
قاصرهمت . [ ص ِ هَِ م ْ م َ ] (ص مرکب ) کم همت . کوتاه همت . کسی که همت او از رسیدن به مقصد کوتاه باشد : طائفه ای هستند بر این صفت که بیان کردی قاصرهمت و کافرنعمت . (گلستان ).
-
عزالدوله
لغتنامه دهخدا
عزالدوله . [ ع ِزْ زُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) عبدالرشیدبن محمود غزنوی ، مکنی به ابومنصور. از پادشاهان غزنوی ، و شخصی بی جرأت بود و زیر نفوذ یکی از درباریان خود بنام طغرل (طغرل کافرنعمت ) قرار داشت . و سرانجام به سال 444 هَ .ق . به دست همین طغرل بقتل رسید....
-
نمک به حرام
لغتنامه دهخدا
نمک به حرام . [ ن َ م َ ب ِ ح َ ] (ص مرکب ) ناسپاس . بی وفا. حق ناشناس . بی حقیقت و صداقت . خائن . سرکش و نافرمان . بدکار. بدعمل . (ناظم الاطباء). نمک نشناس . نمک کور. کافر. کافرنعمت . که حق نمک نگاه ندارد. که پاس ولی نعمت ندارد : نمک به ساغر می ریخت...
-
ناشاکر
لغتنامه دهخدا
ناشاکر. [ ک ِ ] (ص مرکب )ناسپاس . کافرنعمت . که سپاسگزار نیست . کفور. که ناشکری می کند. مقابل شاکر، به معنی سپاسگزار : گفتم ای باد اینک آنجارفت خواهم پیش اوتو مرا از شاعران ناشاکر فضلش مدان . فرخی .آنکه او شاکر بود باشد ز خیل الاکرمین و آنکه ناشاکر ب...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) یکی از نه نبیره ٔ سلطان محمود غزنوی است . در زمان استیلاء طغرل نامی بر خراسان که از غلامان سلطان محمود و بنام طغرل کافرنعمت مشهور است ، این نه نبیره که در قلعه ٔ دهک محبوس بودند در شب در قلعه را بشکستند و بیرون آمدند و پناه به نو...