کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاشی
لغتنامه دهخدا
کاشی . (اِ) کاچی . (برهان ) (ناظم الاطباء). نوعی از خشت تنک باشد که نقاشی کنند و آبگینه ٔ ساییده بر روی آن بمالند و بپزند چنانکه شبیه به چینی شود . (برهان ) (آنندراج ). آوندی است معروف که مثل ظرف چینی در ایران عموماً و در کاشان و خراسان خصوصاًبسیار خ...
-
کاشی
لغتنامه دهخدا
کاشی . (اِخ ) (حاتم ...) شخصی بسیار بلندپرواز است . پناه بر خدا از شعر خواندن و شعر گوش دادن او. به هر حال طبعش خوب است و سخنان نوی دارد. این غزل از او است :شجر حسن تو هرگز بچنین نور نبودمجلس امشب بصفا هیچ کم از طور نبوددو جهان محنت و غم در دل من کرد...
-
کاشی
لغتنامه دهخدا
کاشی . (اِخ ) (حیاتی ...) صادقی کتابدار نویسد:حقیر وی را ندیده ام ولی این بیتش خیلی مشهور است :کوی یاراست از اینجا بتکبر مگذرسر بنه سجده گه گبر و مسلمان اینجاست .(ترجمه ٔ تذکره ٔ مجمع الخواص ص 240).
-
کاشی
لغتنامه دهخدا
کاشی . (اِخ ) (رضائی ...) آدمی خوش سلیقه و پیش ارباب نظم مقبول القول است . این ابیات از اوست :زنجیر در زندان غم از بسکه با من کرده خوهرگاه می جنبم زجا بنیاد شیون میکند #هر چند بینمت بتو میلم فزون شودآب حیاتی از تو کسی سیر چون شود. #حاضری لیک حجابم ز ...
-
کاشی
لغتنامه دهخدا
کاشی . (اِخ ) (غریبی ...) شاعر قدیمی است و در خدمت خانی احمد پادشاه سمت ملک الشعرائی دارد. این غزل مولانا لسانی را که گفته است :منم زان خوی نازک آستین بر چشم تر مانده ز مژگان تا جگر صد پرده خون بر یکدگر مانده .چنین تتبع کرده بود:تو از من فارغ و من بی...
-
کاشی
لغتنامه دهخدا
کاشی . (اِخ ) (فهمی ...) رند و نامراد است و اوقات خود را به تجارت میگذراند. عاشق پیشه هم هست ولی عشقش پایدار نیست . طبع شعر خوبی دارد و این ابیات از اوست :تو از کس نگذری کش رخنه ای در جان نیندازی من از حیرت نمیدانم که زخمی خورده ام یا نه . #باز اشکم ...
-
کاشی
لغتنامه دهخدا
کاشی . (اِخ ) (مردمی ...) مردمزاده است و بد آدمی نیست . بیت زیر را در بیان رام ساختن خواجه زاده ٔ خود بوسیله ٔ اظهار واسوختگی خوب گفته است :کردم از حیله ٔ وارستگیش رام بخودساعتی صبر کن ای دل که طپیدن زود است .(از ترجمه ٔ تذکره ٔ مجمع الخواص ص 310).
-
کاشی
لغتنامه دهخدا
کاشی . (اِخ ) (میرحیدر...) گرچه قدری کوتاه و ضعیف اندام است ولی از حیث استعداد پایه ٔ بلندی دارد. در فن معما و تاریخ ممتاز است گویند به اسم خان احمد پادشاه قصیده ای گفته که از هر مصراع آن یک معما و یک تاریخ استخراج کرده است اگر حقیقت داشته باشد خیلی ...
-
کاشی
لغتنامه دهخدا
کاشی . (اِخ ) حسن آملی المولد و المنشاء کاشانی الاصل امامی المذهب کاشی اللقب و گاهی به احسن المتکلمین ملقب از افاضل شعرای قرن هفتم هجرت و یا خود اوائل قرن هشتم را نیز دیده ، شاعری است ماهر و متقی و جلیل القدر و عظیم الشأن و معاصر علامه ٔ حلی متوفی ب...
-
کاشی
لغتنامه دهخدا
کاشی . (اِخ ) عبدالرزاق بن جمال الدین یا جلال الدین اسحاق کاشانی سمرقند مکنی به ابوالغنائم و ملقب به کمال الدین از مشاهیر عرفا و متصوفه ٔعلمای امامیه و عالمی است عارف و کامل و در مراتب تأویل و علوم تنزیل محقق بوده و از تألیفات اوست :1- اصطلاحات الص...
-
کاشی
لغتنامه دهخدا
کاشی . (ص نسبی ) منسوب به کاشان که شهری است درایران . (غیاث ). منسوب به شهر کاشان را کاشی گویند وکاشانی صحیح است . قاسانی معرب آن است . (آنندراج ).
-
کاشی
لغتنامه دهخدا
کاشی . (ق ) با یای مجهول ، مخفف کاشکی . (جهانگیری ) (برهان ). ایکاش : کنون در دست ماند از دوست یادی که کاشی هرگز از مادر نزادی . نزاری قهستانی (از جهانگیری ).ز خط گوهرافشان تو باری مرا کاشی که بودی یادگاری .نزاری قهستانی (از جهانگیری ).
-
واژههای مشابه
-
کولق کاشی
لغتنامه دهخدا
کولق کاشی . [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دهو که در بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
ساکنان کاشی
لغتنامه دهخدا
ساکنان کاشی . [ ک ِ ن ِ ] (اِخ ) ازشاعران دوره ٔ صفویه است . رجوع به تذکره ٔ همیشه بهارابوالقاسم بن حیدر نسخه ٔ خطی دانشکده ٔ ادبیات شود.