کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاش
لغتنامه دهخدا
کاش . (اِ) در کلمه ٔ مرکب «حوائج کاش » اطلاق به گماشته ای میشود که مواظب ذخائر آشپزخانه یا سفره ٔ شاهی است . «دوساسی » به این معنی پی نبرده و حتی آن را در عبارتی از نوشته ٔ مقریزی که در بولاق بچاپ رسیده غلط خوانده و بجای «کاش « »کاس » دانسته و من هم ...
-
کاش
لغتنامه دهخدا
کاش . (اِخ ) مخفف کاشان و آن شهری است معروف از عراق . (برهان ). نام شهرولایت کاشان . (ناظم الاطباء). و رجوع به کاشان شود.
-
کاش
لغتنامه دهخدا
کاش . (ق ) بمعنی کاشکی بود. (صحاح الفرس ). بمعنی کاشکی است که کلمه ای باشد از اسمای ترجی و تمنی که خواهش و آرزو و حسرت است و در محل طلب چیزی به طریق آرزو گویند و بمعنی افسوس و تأسف هم آمده . (برهان ). لعل و آن کلمه ای است جهت امید و ترس و شک . (منته...
-
واژههای مشابه
-
ای کاش
لغتنامه دهخدا
ای کاش . [ اَ / اِ ] (صوت مرکب ) کاشکی . کاش : مردم آن است که چون مرد ورا بیندگوید ای کاش کم این صاحب غارستی . ناصرخسرو.ای کاش که بخت سازگاری کردی با جور زمانه یار یاری کردی . حافظ.خلقی ز پی من و تو در گفتارندچون نام من و تو در زبانها آرندگویند فلانی...
-
کد و کاش
لغتنامه دهخدا
کد و کاش . [ ک َ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چک و چانه . مِکاس . مُماکَسَه . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
لیت شعری
لغتنامه دهخدا
لیت شعری . [ ل َ ت َ ش ِ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) کاش میدانستم . کاشکی دانستمی . ای کاش دانستمی : الا لیت شعری و لیت الطیر تخبرنی ما کان بین علی و ابن عفانا.
-
کاشک
لغتنامه دهخدا
کاشک . (ق ) کاش . مخفف کاشکی . ای کاش که . کاش که . کاش کی . کاچ : کاشک آن گوید که باشد بیش نه بر یکی بر چند نفزاید فره . رودکی .کاشک هرگز این سودا در دیگ سویدا نپختمی . (سندبادنامه ص 307).کاشک تنم بازیافتی خبر دل کاشک دلم بازیافتی خبر تن کاشک من از ...
-
رعل
لغتنامه دهخدا
رعل . [ رَ ع َل ْ ل َ ] (ع حرف ) از حروف مشبهه ٔ بفعل به معنی لَعَل َّ و مگر و کاش و شاید. (ناظم الاطباء).
-
برسد
لغتنامه دهخدا
برسد. [ ب َ / ب ِ رَ / رِ س َ ] (اِ فعل ) کلمه ٔ ترجی است . کاش بیاید که بگذرد. (ناظم الاطباء).
-
لیت
لغتنامه دهخدا
لیت . [ ل َ ت َ ] (ع ق ) کاشکی . (منتهی الارب ). کاچکی . (ترجمان القرآن ). کاش . ای کاش . کلمه ای است که به وقت آرزوی چیزی گویند. به فارسی ترجمه ٔ آن کاشکی باشد و بعضی نوشته اند که لیت برای آرزوی چیزی است که حصول آن ناممکن باشد بخلاف لعل که برای آرزو...
-
صاحب غار
لغتنامه دهخدا
صاحب غار. [ ح ِب ِ ] (اِخ ) لقب ابوبکربن ابی قحافه است : مردم آن است که چون مرد ورا بیندگوید ای کاش کم این صاحب غارستی . ناصرخسرو.و رجوع به یار غار شود.
-
کاچکی
لغتنامه دهخدا
کاچکی . (ق ) کاجکی . کاشکی . کاج . کاچ . کاش . لیت . (ترجمان القرآن ) : خوشدل آن شد که باشدش یاری گر بود کاچکی چنان باری .نظامی .
-
فسوسا
لغتنامه دهخدا
فسوسا. [ ف ُ ] (صوت ) دریغا. ای افسوس . واحسرتا. (یادداشت بخط مؤلف ) : کاش من از تو برستمی بسلامت آی فسوسا، کجا توانم رستن ؟رابعه ٔ قزداری .