کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاسر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاسر
لغتنامه دهخدا
کاسر. [ س َ ] (اِ) کاستر. انواع پست ماهوت چون شالکی . (دیوان نظام قاری معروف به شیخ البسه ص 203) : هر جامه بود لایق چیزی بدوختن کتان بدرز بخیه و کاسر شلال یافت . نظام قاری (دیوان ص 51).نیست جز اطلس و الباغ و میان تو کاسرپادشاهی که بهمسایه گدائی دارد....
-
کاسر
لغتنامه دهخدا
کاسر. [ س ِ ] (ع ص ) مرد شکننده . (منتهی الارب ). شکننده . (غیاث ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). ج ، کُسَّر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قاطع. رجوع به قاطع شود. || دردی است که صاحبش آن عضو را پندارد که میشکند. (شرح نصاب ) (غیاث ) (آنندراج ). یکی از پا...
-
واژههای همآوا
-
کاثر
لغتنامه دهخدا
کاثر. [ ث ِ ] (ع ص ) بسیار. یقال : عدد کاثر؛ ای کثیر. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
کاستر
لغتنامه دهخدا
کاستر. [ ت َ ] (اِ) کاسر. رجوع به کاسر شود.
-
کاسرة
لغتنامه دهخدا
کاسرة. [ س ِ رَ ] (ع ص ) زن شکننده . (منتهی الارب ). مؤنث کاسر. (ناظم الاطباء). رجوع به کاسر شود. ج ، کواسر و کُسَّر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کواسر؛ شتران که بشکنند چوب را. (منتهی الارب ).
-
کسر
لغتنامه دهخدا
کسر. [ ک ُس ْ س َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کاسر و کاسرة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
اشکننده
لغتنامه دهخدا
اشکننده . [ اِ ک َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) شکننده . کاسر : هر ستونی اشکننده ٔ آن دگراُستن آب اشکننده ٔ هر شرر. مولوی .و رجوع به شکننده شود.
-
مکسر
لغتنامه دهخدا
مکسر.[ م ُ ک َس ْ س ِ ] (ع ص ) بسیار شکننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آن که می شکند چیزی را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تکسیر شود. || آن که می شکند و شکست می دهد دشمن را. (ناظم الاطباء). || یکی از پانزده درد که صاحبان نامند و صاحب نصاب الصبیان آ...
-
رخوه
لغتنامه دهخدا
رخوه . [ رِخ ْ وَ / وِ ] (از ع ، اِمص ) رِخْوة. دردی است که اندام را سست گرداند و در اصل لغت به معنی نرمی وسستی است . (آنندراج ) (از غیاث اللغات ) : ناخس و رخوه کاسر و ضاغط و آن مفسح کز او عضل شد چاک (از نصاب الصبیان ص 47)و رجوع به رِخْوَة شود.
-
پاتاوه
لغتنامه دهخدا
پاتاوه . [ وَ / وِ ] (اِ م-رکب ) پ-ات-ابه . پاپی__چ . پالی__ک . بادیج : صوف ارچه شود کهنه دوزند کلاه از وی دیبا چو شود کهنه پاتاوه نخواهد شد. نظام قاری .اگرچه هر دو سفیدند کاسر و سالواز این کنند بدستار از آن به پاتاوه . نظام قاری .- پاتاوه باز کردن ...
-
کامو
لغتنامه دهخدا
کامو. (اِ) نوعی کرک است که در ترکی کامی گویند. (شعوری ج 2 ص 256) : درخور ریش سفیدست چو شیخان کامووان سیه بره سیه ریش بخاطر میدار. نظام قاری (دیوان البسه ص 12).یکی دو اند بکامو که زود بشتابی چه گر بشانه کنی مو چه گر کلت بر سر. نظام قاری (دیوان البسه ص...
-
شکننده
لغتنامه دهخدا
شکننده . [ ش ِ ک َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) کاسر. ناقض .مفتت . که چیزی دیگر را شکند. (یادداشت مؤلف ). || ترد. که بشکند. که شکسته شود. که خود قابل شکستن باشد. زودشکن . (یادداشت مؤلف ). || پایین آورنده ٔ قیمت . که بها و ارج چیزی را کم کند. قیمت شکن : ا...
-
کسر
لغتنامه دهخدا
کسر. [ ک َ ] (ع مص ) شکستن چیزی را. || فروخوابانیدن چشم را. || کم تیمارداری کردن شتران را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || پر فراهم آوردن مرغ وقت فرود آمدن ، منه : عقاب کاسر. (از منتهی الارب ). فراهم آوردن مرغ بالها را و جمع کردن پرهای خود را...