کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاسد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاسد
لغتنامه دهخدا
کاسد. [س ِ ] (ع ، ص ) ناروا. (مهذب الاسماء). مقابل روا و رائج . متاع ناروان . (منتهی الارب ). بیرواج و ناروان و کساد و بی قدر. (ناظم الاطباء). زیف . زائف : بی قیمت است شکر از آن دو لبان اوی کاسد شد از دو زلفش بازار شاه بوی . رودکی .بازار زهد کاسد، سو...
-
جستوجو در متن
-
اکساد
لغتنامه دهخدا
اکساد.[ اِ ] (ع مص ) کاسد شدن بازار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بازار ناروا شدن . (تاج المصادر بیهقی ). ناروا شدن . (برهان ). || خداوند بازار کاسد شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ک...
-
ضروح
لغتنامه دهخدا
ضروح . [ ض ُ ] (ع مص ) کاسد گردیدن بازار. (منتهی الارب ).
-
نارواج
لغتنامه دهخدا
نارواج . [ رَ ] (ص مرکب ) نارایج . کاسد. کساد. ناروا.
-
بیخریدار
لغتنامه دهخدا
بیخریدار. [ خ َ ] (ص مرکب ) بی رونق . کساد. کاسد. بی مشتری .
-
کساد کردن
لغتنامه دهخدا
کساد کردن . [ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاسد و بیرونق کردن . ناروا کردن . از رواج و رونق انداختن .
-
کساد گردیدن
لغتنامه دهخدا
کساد گردیدن . [ ک َ / ک ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) کاسد شدن . کساد شدن .
-
نارائج
لغتنامه دهخدا
نارائج . [ ءِ ] (ص مرکب ) که رائج نیست . نارواج . کاسد. کساد. مقابل رائج . نارایج . رجوع به نارایج شود.
-
معفور
لغتنامه دهخدا
معفور. [ م َ ] (ع ص ) بازار کاسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
خام دانستن
لغتنامه دهخدا
خام دانستن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) خام انگاشتن .- خام دانستن بازار ؛ کاسد شمردن .
-
تق و لق
لغتنامه دهخدا
تق و لق . [ ت َق ْ ق ُ ل َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه ، کاسد. بی مشتری . بی رونق : بازاری تق و لق ؛ بازاری کاسد. دکانی تق و لق ؛ دکانی بی کالا و مشتری . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
فاسد شدن
لغتنامه دهخدا
فاسد شدن . [ س ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تباه شدن . تباه گردیدن : ظن آن شخص فاسد شد و بازار اینان کاسد. (گلستان ). || گندیدن . رجوع به فاسد شود.
-
تاجرة
لغتنامه دهخدا
تاجرة. [ ج ِ رَ ] (ع ص ، اِ) مؤنث تاجر. (اقرب الموارد). || ناقه ٔ خریدار گیر، ضد کاسد. (منتهی الارب ). اسب نجیب . (منتهی الارب ).
-
ناروا شدن
لغتنامه دهخدا
ناروا شدن . [ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حرام شدن . (ناظم الاطباء). || کساد. (ترجمان القرآن ) (دهار). زیف . تزیف . کاسد شدن . اکساد. و رجوع به ناروائی شود.