کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاستن
لغتنامه دهخدا
کاستن . [ ت َ ] (مص ) کاهیده شدن . (انجمن آرا). اکراء. (تاج المصادر بیهقی ).خسر. (تاج المصادر بیهقی ). خساره . خسران . (دهار). نقصان یافتن . کم شدن . تقلیل . مقابل فزودن و افزودن . کاهیدن . کاهانیدن . کاهش ، لازم و متعدی آید : کنون خوان و می باید آرا...
-
واژههای مشابه
-
جان کاستن
لغتنامه دهخدا
جان کاستن . [ ت َ ] (مص مرکب ) جان را کاهش دادن . جان فرسودن . جان را رنج دادن : از فغان و ناله کاهم جان غم فرسوده راتا مگر بیدار سازم بخت خواب آلوده را.شاپور تهرانی (از ارمغان آصفی ).
-
جستوجو در متن
-
نکاستن
لغتنامه دهخدا
نکاستن . [ ن َ ت َ ] (مص منفی ) ناکاستن . کم نکردن . مقابل کاستن . رجوع به کاستن شود.
-
ناکاستن
لغتنامه دهخدا
ناکاستن . [ ت َ ] (مص منفی ) کم نکردن . نکاستن . کاهش ندادن . مقابل کاستن . رجوع به کاستن شود.
-
کسر کردن
لغتنامه دهخدا
کسر کردن . [ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کم کردن . کاستن .
-
تلفیة
لغتنامه دهخدا
تلفیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) کاستن حق کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
برکاستن
لغتنامه دهخدا
برکاستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کم شدن . نقصان یافتن . رجوع به کاستن شود.
-
تخفیف دادن
لغتنامه دهخدا
تخفیف دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) آرام دادن . کم کردن . کاستن . (ناظم الاطباء). سبک ساختن . کاستن رنج : حدیث عشق دراز است و یار نازک طبعدماغ دردسرش نیست میدهم تخفیف .طالب آملی (از آنندراج ).
-
کاهانیدن
لغتنامه دهخدا
کاهانیدن . [ دَ ] (مص ) کاستن . کم کردن . (یادداشت مؤلف ) : مرد برخاست و می گفت واﷲ که از این بنکاهانم و در این نیفزایم . (تفسیر ابوالفتوح رازی ).
-
نقصان پذیر
لغتنامه دهخدا
نقصان پذیر. [ ن ُ صام ْ پ َ ] (نف مرکب ) زوال پذیر. که کم وکاست و تباهی در آن راه یابد. که بی زوال و مصون از کاستن نیست .
-
زوال کردن
لغتنامه دهخدا
زوال کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاستن و فرسودن . || فانی کردن . (ناظم الاطباء).
-
جانکاهی
لغتنامه دهخدا
جانکاهی . (حامص مرکب ) عمل جانکاه . آنچه حاصل شود از جان کاستن : آورد وقت آرزوخواهی آرزوخواه را بجان کاهی .نظامی .
-
احراء
لغتنامه دهخدا
احراء. [ اِ ] (ع مص ) کاستن چیزی را. کاسته گردانیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر).