کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاسب و تاجر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کاسب کار
لغتنامه دهخدا
کاسب کار. [ س ِ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، کسی که ارتزاق از راه کسب میکند. کسی که کسب جزئی دارد. بازاری .
-
جستوجو در متن
-
هانری پنجم
لغتنامه دهخدا
هانری پنجم . [ ی ِ پ َ ج ُ ] (اِخ ) پادشاه آلمان ، پسر هانری چهارم که به تحریک پاپ و پشتیبانی اشراف ، بر پدر شوریدو به جای او نشست . وی در سال 1122م . عهدنامه ای در شهر ورمز ، با پاپ منعقد کرد. این عهدنامه را کنکوردای و رمزی نامند و مقصود از کنکوردا،...
-
بازاری
لغتنامه دهخدا
بازاری . (ص نسبی ) منسوب ببازار بمعنی مردم بازار. (آنندراج ). منسوب و متعلق به بازار. یکی از کسبه ٔ بازار. سوداگر. (ناظم الاطباء). کاسب . تاجر. بازرگان . بازارگان . آنکه در بازار بتجارت و کسب و کار مشغول باشد : کنون مرد بازاری و چاره جوی ز کلبه سوی خ...
-
بازارگان
لغتنامه دهخدا
بازارگان . (اِ مرکب ) سوداگر را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). بازرگان و سوداگر و تاجر. (ناظم الاطباء). بازرگان و سوداگر مایه دار. (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به شعوری ج 1 ورق 180 شود. بازاری . کاسب : که این نامور مرد بازارگان که دیبا فروشد بدی...