کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کار و فعالیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عرض کار
لغتنامه دهخدا
عرض کار. [ ع َ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جلوه دادن کار. نمایش دادن کار : تا به وقتی که عرض کار بودگر چه درویش تاجدار بود.نظامی .
-
گستاخ کار
لغتنامه دهخدا
گستاخ کار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) آنکه کارها را بدون پروا انجام دهد. آنکه بی باکانه به کارها دست زند. رجوع به گستاخ کاری شود.
-
گشاد کار
لغتنامه دهخدا
گشاد کار. [ گ ُ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) افتتاح یا انجام کار. (ناظم الاطباء) : گشاد کار مشتاقان از آن ابروی دلبند است خدا را یک نفس بنشین گره بگشاز پیشانی .حافظ.
-
گندم کار
لغتنامه دهخدا
گندم کار. [ گ َ دُ ] (نف مرکب ) آنکه پیشه ٔ او گندم کاری است . آنکه کشت گندم کند.
-
کهنه کار
لغتنامه دهخدا
کهنه کار. [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) آزموده . کارآزموده . مجرب . مقابل تازه کار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || سخت گربز. گربز. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
گیاه کار
لغتنامه دهخدا
گیاه کار. (نف مرکب ) کسی که گیاه بکارد. زارع . فلاح .
-
نصیحت کار
لغتنامه دهخدا
نصیحت کار. [ ن َ ح َ ] (ص مرکب ) نصیحت گر. نصیحت گذار. نصیحت گوی . (آنندراج ). ناصح .
-
نکوهش کار
لغتنامه دهخدا
نکوهش کار. [ ن ِ هَِ ] (ص مرکب ) عاذل . ملامت کننده . (یادداشت مؤلف ).
-
نکرده کار
لغتنامه دهخدا
نکرده کار. [ ن َ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) ناآزموده . ناشی . نامجرب . بی تجربه . (یادداشت مؤلف ). مقابل کرده کار.- امثال :نکرده کار را مبر به کار .
-
نیک کار
لغتنامه دهخدا
نیک کار. (ص مرکب ) فعّال . (دهار). خوش کار. (ناظم الاطباء). آنکه خوب کار کند. (فرهنگ فارسی معین ). کاری . پرکار. || نیکوکار. (ناظم الاطباء). نیکوکردار. مقابل بدکار. (فرهنگ فارسی معین ).
-
نیل کار
لغتنامه دهخدا
نیل کار. (ص مرکب ) کسی که با نیل رنگ می کند. (ناظم الاطباء). نیلگر.
-
صنعت کار
لغتنامه دهخدا
صنعت کار. [ ص َ ع َ ] (ص مرکب ) هنرمند. افزارمند. صنعتگر.
-
غفلت کار
لغتنامه دهخدا
غفلت کار. [ غ َ / غ ِ ل َ ] (ص مرکب ) آنکه پیوسته غفلت کند. غفلت پیشه . رجوع به غفلت شود : حذر ای غافلان جاهل وارحذر ای جاهلان غفلت کار.مجد همگر (از آنندراج ).
-
هفت کار
لغتنامه دهخدا
هفت کار. [ هََ ] (ص مرکب ) چیزی که در آن هفت رنگ بافته باشند. (انجمن آرا) (برهان ) : باز فراش چمن یعنی نسیم نوبهاربر چمن گسترد فرشی از پرند هفت کار.ابن یمین .
-
یاقوت کار
لغتنامه دهخدا
یاقوت کار. (ص مرکب ) که یاقوت به کار برد. || چیزی که در آن یاقوت به کار برده باشند : همه زین زرین یاقوت کارکفل پوشهای جواهرنگار.نظامی .