کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاریزکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاریزکن
لغتنامه دهخدا
کاریزکن . [ ک َ ] (نف مرکب ) مقنی و کاونده . (ناظم الاطباء). کمانه . کومش . قَناء. کاریزگر.
-
جستوجو در متن
-
کت
لغتنامه دهخدا
کت . [ ک َ ] (اِ) بمعنی کاریز است چه چاهجو و کاریزکن را کتکن می گویند. (از برهان ). کاریز آب را گویند و کت کن کاریزکن را خوانند. (جهانگیری ).
-
کاریزگر
لغتنامه دهخدا
کاریزگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) مقنی . کاریزکن .
-
کموش
لغتنامه دهخدا
کموش . [ ک ُ ] (ص ، اِ) کومش . مقنی . کاریزکن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کومش شود.
-
کومش
لغتنامه دهخدا
کومش . [ م ِ ] (ص ،اِ) چاه جوی و کنکن را گویند که چاه کن باشد. (برهان )(آنندراج ). چاه جوی و کنکن و چاه کن . (ناظم الاطباء). مقنی . کاریزکن . چاه کن . (فرهنگ فارسی معین ). کموش . کمانه . مقفی . کاریزکن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کمانی
لغتنامه دهخدا
کمانی . [ ک َ ] (ص نسبی ) کاریزکن . مقنی . (فرهنگ فارسی معین ) : آن آب که در چشمه همی برد کمانی در چشم همی بیند از آن آب بخروار. امیر معزی (از فرهنگ فارسی معین ).و رجوع به کمانه شود.
-
کتکن
لغتنامه دهخدا
کتکن . [ ک َ ک َ ] (نف مرکب ) چاه جوی را گویند که کاریزکن باشد. (برهان ). کاریزکن . (فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء). چاه کن . (آنندراج ). چاخو. کاریزکننده . شاید این کلمه تصحیف کَنکَن بمعنی کان کن باشد و امروز هم این لفظدر فارسی متداول است . (یادداش...
-
قناء
لغتنامه دهخدا
قناء. [ ق َن ْ نا ] (ع ص ) نیزه گر و صاحب آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). صاحب القناة ای الرمح . (اقرب الموارد). || کاریزکن . (مهذب الاسماء) (دهار) : و قناء آن را بر آن داشت ؛ مالی بسیار بر آن خرج کرد. (تاریخ قم ص 42).
-
کماسه
لغتنامه دهخدا
کماسه . [ ک ُ س َ / س ِ ] (ص ، اِ) کاریزکن و چاه جوی را گویند. (برهان ). کاریز کن . (آنندراج ). کاریز کن و چاخو. (ناظم الاطباء). جهانگیری نیز در این معنی گویند: «کاریز کن باشد و آن را کمانه نیز گویند» و به این معنی «کماسه » تصحیفی است از «کمانه ، کار...
-
مقنی
لغتنامه دهخدا
مقنی . [ م ُ ق َن ْنی ] (ع ص ، اِ) کاریزگر. (دهار). کاریزکننده . (غیاث ). این کلمه اشتغال به ساختن قنات را می رساند. (ازانساب سمعانی ). دانای مواضع آب در زمین و کننده ٔ کاریز. (ناظم الاطباء). کاریزکنه . کاریزکن . کان کن . کن کن . چاه کن . چاه جو. اَب...
-
کهنکین
لغتنامه دهخدا
کهنکین . [ ک َ ] (ص ، اِ) به زبان محلی کرمانی به معنی مقنی و چاخو است . (حاشیه ٔ المضاف الی بدایع الازمان چ عباس اقبال ص 42). کاریزکن . چاه کن : آنچه از فروع و مرافق عمل دیوان کرمان یافت همه فنا کرد... یا به گل کار و کهنکین داد. (المضاف الی بدایع الا...
-
معول
لغتنامه دهخدا
معول . [ م ِع ْ وَ ] (ع اِ) آهنی که بدان کوه کنند و میتین . ج ، معاول . (منتهی الارب ). کلنگ آهنی که بدان سنگ را شکافند. (غیاث ) (آنندراج ). تیشه ٔ بزرگ که بوسیله ٔآن صخره ها را شکافند. (از اقرب الموارد) : با کسی که در همه ٔ ابواب بر تو مُعَوَّل کند ...
-
انباط
لغتنامه دهخدا
انباط. [ اِ ] (ع مص ) بآب رسیدن چاه کن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بآب رسیدن کاریزکن . (تاج المصادر بیهقی ). بآب رسیدن چاه کن و استخراج آن . (از اقرب الموارد). || آب برآوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برآوردن آب از چاه . (از اقرب الموارد)....
-
گمانه
لغتنامه دهخدا
گمانه . [ گ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) چاه اولی را گویند که چاه کنان بجهت دانستن اینکه زمین آب دارد و آب آن چه مقدار دور است میکنند. (برهان )(جهانگیری ) (آنندراج ). نخستین چاه کاریز که به جهت دانستن آب که چه مقدار است و چه مقدار دور است میکنند و به عربی حفیر...