کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارگشای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کارگشای
لغتنامه دهخدا
کارگشای . [ گ ُ ] (نف مرکب ) کارگشا. حلاّل مشکلات : خدای عزوجل رحم کرد بر دل من بفضل و رحمت بگشاد کار کارگشای . فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 390).کف نیاز بحق برگشای و همت بندکه دست فتنه ببندد خدای کارگشای . سعدی . || خدای عزّوجل :ای کارگشای هرچه هستندنا...
-
جستوجو در متن
-
کارگشا
لغتنامه دهخدا
کارگشا. [ گ ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کارگشای . تسهیل کننده ٔ کار. گشاینده ٔ کار. رجوع به کارگشای شود. || کسی که کارهای مردم را روبراه کند. واسطه . دلال .
-
همت بستن
لغتنامه دهخدا
همت بستن . [ هَِ م ْ م َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ابراز بلندنظری : کف نیاز به حق برگشای و همت بندکه دست فتنه ببندد خدای کارگشای .سعدی .
-
دست بستن
لغتنامه دهخدا
دست بستن . [ دَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بستن دست . مقید کردن دست . گرفتار ساختن . به بند کردن : که گوید برو دست رستم ببندنبندد مرا دست چرخ بلند. فردوسی .چنین گفت لشکر به بانگ بلندکه اکنون به بیچارگی دست بند.فردوسی .صواب آید روا داری پسندی که وقت دستگیری...
-
کف
لغتنامه دهخدا
کف . [ ک َف ف / ک َ ] (ع اِ) پنجه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ) (مهذب الاسماء) (زمخشری ) (غیاث ). دست ، یا دست تابند دست ، گویند «مد الیه کفَّه ُ لیسأله » یا راحت باانگشتان .گویند از آن بابت کف گفته اند که تن را از آزار نگه می دار...