کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارگزاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کارگزاری
لغتنامه دهخدا
کارگزاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل . کفایت . || شغل کارگذار. جای کارگذار. || (اِ مرکب ) بنگاه هائی است که معامله ٔ اشخاص را بر عهده گرفته برای خرید و فروش خانه یا سایر راهنمائی مزد گرفته و کاری انجام میدهند. (فرهنگستان ).
-
واژههای همآوا
-
کارگذاری
لغتنامه دهخدا
کارگذاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) وکالت : صَری ؛ کارگذاری کردن . (منتهی الارب ). || عمل مأمور وزارت خارجه در شهرهای ایران ، برای قضاوت در امور دعاوی تبعه ٔ خارجه بر ایرانیان و بالعکس . || محل قضاء کارگذار.- کارگذاری کردن ؛ کفایت . (بحر الجواهر). عمل ...
-
جستوجو در متن
-
ناظری
لغتنامه دهخدا
ناظری . [ ظِ ] (حامص ) نظارت کردن . ناظر بودن . رجوع به ناظر شود. || مباشرت . کارگزاری .
-
آژانس
لغتنامه دهخدا
آژانس . (فرانسوی ، اِ) نماینده .- آژانس اخبار ؛ خبرگزاری .- آژانس معاملات ؛ کارگزاری . (فرهنگستان ).
-
ناظری کردن
لغتنامه دهخدا
ناظری کردن . [ ظِ ک َ دَ ] (ص مرکب ) ناظر شدن . مباشرت . کارگزاری . رجوع به ناظر و ناظری شود.
-
خردکیشی
لغتنامه دهخدا
خردکیشی . [ خ ِ رَ ] (حامص مرکب ) کارگزاری عقل . دستور عقل و فراست . (از ناظم الاطباء).
-
ناظری خوردن
لغتنامه دهخدا
ناظری خوردن . [ ظِ خوَر / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) مبلغی از پول به عنوان حق النظاره برداشتن . حق الزحمه گرفتن . چیزی به نام حق کارگزاری و مباشرت گرفتن .
-
استکفاء
لغتنامه دهخدا
استکفاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کفایت کردن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). کارگزاری خواستن . کفایت خواستن . (منتهی الارب ). || یکساله نتاج ستور خواستن از کسی . (منتهی الارب ).
-
کفایة
لغتنامه دهخدا
کفایة. [ ک ِ ی َ ] (ع مص ) بس آمدن چیزی . (منتهی الارب ). بس بودن چیزی . (از ناظم الاطباء). بس شدن . کافی شدن . (غیاث ) (آنندراج ). بی نیاز شدن با چیزی از غیرآن . (از اقرب الموارد): کف الشی ٔ کفایة؛ بس است آن چیز. کفاک الشی ٔ؛ بس است ترا آن چیز. (ناظ...
-
نمایندگی
لغتنامه دهخدا
نمایندگی . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ی َ دَ / دِ ] (حامص ) نماینده بودن . (فرهنگ فارسی معین ). || عمل نماینده . (یادداشت مؤلف ) : گفت به هنگام نمایندگی هیچ ندارد سر پایندگی . نظامی .|| وکالت از طرف کسی . (از فرهنگ فارسی معین ). || آژانس . (لغات فرهنگستان )....
-
امانتداری
لغتنامه دهخدا
امانتداری . [ اَ ن َ ] (حامص مرکب ) عمل امانتدار. (فرهنگ فارسی معین ). راستی و درستی . (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). امینی . (فرهنگ فارسی معین ). || استواری و دیانت . || کارگزاری و گماشتگی . عمل وشغل عامل و گماشته از جانب دیگری . (ناظم ال...
-
مصلحت گزاری
لغتنامه دهخدا
مصلحت گزاری . [ م َ ل َ ح َ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل مصلحت گزار. صلاح اندیشی . خیرخواهی . || کارگزاری . مباشرت . || (اصطلاح سیاسی در دولت عثمانی ) کارداری سفارت : روز شنبه ... رخصت مراجعت به استانبول یافته حیدرافندی مستشار خود را به جای خود به مصلحت گز...
-
بشولش
لغتنامه دهخدا
بشولش . [ ب َ /ب ِ / ب ُ ل ِ ] (اِمص ) برهمزدگی و پریشانی . (از برهان ) (سروری ). بشولش مصدر آن است بشولیدن و بشولیده یعنی برهم زده و پریشان کرده و پریشان شده . (انجمن آرا) (آنندراج ). پریشانی و غمناک و المناک است . (شعوری ج 1 ورق 170). تشویش و پریشا...