کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارکننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ورزنده
لغتنامه دهخدا
ورزنده . [ وَ زَ دَ / دِ ] (نف ) اسم فاعل است از ورزیدن . کارکننده . || ممارست کننده . || حاصل کننده . || کوشنده . || زراعت کننده . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کادح
لغتنامه دهخدا
کادح . [ دِ ] (ع ص ) کارکننده و کوشش کننده . (منتهی الارب ) : یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحاً فملاقیه . (قرآن 6/4).
-
محتذی
لغتنامه دهخدا
محتذی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) کارکننده بر نهاد کسی . (آنندراج ). تقلیدکننده و اقتداکننده وکسی که بر نهاد دیگری کار کند. || کفش پوشیده . || به کسی پی برده . (ناظم الاطباء).
-
گستاخ دست
لغتنامه دهخدا
گستاخ دست . [ گ ُ دَ ] (ص مرکب ) کنایه از چابک دست و جلد و تند کارکننده . (برهان ) : دلیر و سخنگوی و دانش پرست به تیر و به شمشیر گستاخ دست .نظامی .
-
نهفته کار
لغتنامه دهخدا
نهفته کار. [ ن ُ / ن ِ / ن َ هَُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ). پوشیده کار. در خفا کارکننده و رازدار : فرض گشت آن نهفته کاران راکه به یاری رسند یاران را.نظامی .
-
متطوع
لغتنامه دهخدا
متطوع . [ م ُ ت َ طَوْ وِ ] (ع ص ) مطیع و فرمان بردار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فدائی و آن که در جنگ خود را فدا می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || کارکننده . (ناظم الاطباء). || نماز نافله گزارنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب...
-
کارنده
لغتنامه دهخدا
کارنده . [ رَ دَ / دِ ] (نف ) کارکننده و کارفرما و فاعل از کاشتن . (آنندراج ). ج ، کارندگان : اگر کشتمندی شود کوفته وز آن رنج کارنده آشوفته و گر اسب در کشت زاری شودکسی نیز بر میوه داری شوددم اسب و گوشش بباید بریدسر دزد بر دار باید کشید. فردوسی .ز تخم...
-
لفف
لغتنامه دهخدا
لفف . [ ل َ ف َ ] (ع اِمص ) پیچیدگی رگ در بازوی کارکننده ، چنانکه از کار معطل سازد. || گرانی زبان چندانکه در سخن بازماند. (منتهی الارب ). اَلَف ّ، نعت است از آن . || من العیوب الخلقیة فی الفرس و هو استدارة فیه (فی العنق ) مع قصر. (صبح الاعشی ج 2 ص 25...
-
پیچیدگی
لغتنامه دهخدا
پیچیدگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی پیچیده . التواء. عطف . گشتگی . گردش . تاب . خمیدگی . قبیل ؛ بسوی نرانگشت بودن پیچیدگی سر کفش . (منتهی الارب ). لواءالحیة؛ پیچیدگی مار. لفف ؛ پیچیدگی رگ در بازوی کارکننده چنانکه از کار معطل سازد. معص ؛ پیچید...
-
کارگر
لغتنامه دهخدا
کارگر. [ گ َ ] (ص مرکب ،اِ مرکب ) کسی که رنج میبرد و زحمت میکشد. در بند و بست کارها. (ناظم الاطباء). کسی که کاری انجام دهد. (فرهنگ نظام ، ذیل لغت کار). عامل . رجوع به عامل شود. یکی از عمله . یکی از فعله . یکی از اکره . یکی از کارگران کارخانه : مفرمای...
-
پیشه ور
لغتنامه دهخدا
پیشه ور. [ ش َ / ش ِ وَ ] (ص مرکب ) محترف . (دهار). صانع. قراری . (منتهی الارب ). صنعتگر. اهل حرفه . و صاحب هنر. (آنندراج ). صنعتکار. استادکار. پیشه کار. پیشه گر : و پیشه ور و بازرگان بیشتر غریب اند زیرا که مردمان این ناحیت (قارن ) جز لشکری و برزیگر ...