کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کارو
لغتنامه دهخدا
کارو. (اِ) نام مرغی است که اغلب در کنار آب نشیند و آن را به عربی حباری گویند و تخم او رانیز کارو نامند. (لسان العجم شعوری ج 2 ورق 255).
-
کارو
لغتنامه دهخدا
کارو. (اِخ ) (قلعه ٔ...) قلعه ٔ کهرود که بعدها به کارو معروف شد (با کهرود مقایسه شود). (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد، تألیف هَ . ل رابینو، ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 115).
-
کارو
لغتنامه دهخدا
کارو. [ رُ ] (اِخ ) (الم ماری ) فیلسوف روحی و اخلاقی فرانسه ، متولد در «پوآتیه » (1826 - 1887). وی عضو آکادمی فرانسه بود.
-
جستوجو در متن
-
کارون
لغتنامه دهخدا
کارون . [ کارْوَ ] (اِخ ) حاکم نشین کانتن «پادوکاله » بخش «بتون ». دارای 16668 تن سکنه است .راه آهن شمال از آن میگذرد. محصول آن زغال سنگ است .
-
تروی
لغتنامه دهخدا
تروی ٔ. [ ت َرْ ءْ ] (ع مص ) اندیشیدن در کارو نگریستن پایان آن و در جواب تعجیل نکردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نگریستن در کار و اندیشیدن در ظروف و پایان آن . (از المنجد). رجوع به تروئة شود.
-
چهاربی بی
لغتنامه دهخدا
چهاربی بی . [چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) چهاربانو. چهارخانم . || در بازی ورق و آس چهار صورت به نقش بی بی (دام ) هست که بر حسب رنگ و نوع بر هر یک بی بی خاج . (گشنیز) (ترفل ) ، بی بی سیاه خال (پیک ) ، بی بی دل (کُر) و بی بی خشت (کارو) اطلاق کنند.
-
گرفته
لغتنامه دهخدا
گرفته . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) طعنه . (غیاث ). طعنه است که زدن نیزه و گفتن سخنان به طریق سرزنش باشد. (برهان ) (آنندراج ). با لفظ زدن مستعمل است . (آنندراج ) : شبیخون برشکسته چند سازی گرفته با گرفته چند بازی . نظامی .شاه با او تکلفی درساخت بتکلف گر...
-
قلعه کهرود
لغتنامه دهخدا
قلعه کهرود. [ ق َ ع َ ک َ ] (اِخ ) در لاریجان است . رابینو نویسد: منوچهر مرزبان لاریجان قلعه ٔ کهرود را که بعدها به کارو معروف شد چنان آباد کرده بود که در هر رشته ٔ صنفی و تجارت افرادی از هندوستان ، مصر و سوریه به آنجا آمده و اقامت گزیده بودند. (ترجم...
-
چهارسرباز
لغتنامه دهخدا
چهارسرباز. [ چ َ س َ ] (اِ مرکب ) چهار صورت سرباز از چهارنقش و خال که بر هر دست ورق بازی تصویر شده است و هر صورت را به نوع خال همراه آن بازخوانند چنانکه به تناسب گویند سرباز خاج (گشنیز) ، سرباز خال سیاه (پیک ) ، سرباز خشت (کارو) و سرباز دل (کور) ، رج...
-
چهارشاه
لغتنامه دهخدا
چهارشاه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) چارشاه . در بازی ورق و آس چهار ورقی که برآنها صورت شاه مصورست و بر حسب نوع خالی که همراه صورت شاه آید، شاه خاج یا گشنیز (ترفل )، شاه خال سیاه (پیک )، شاه خشت (کارو) و شاه دل (کور) نامیده شود.- چهارشاه آوردن ؛ جمع آ...
-
حسم
لغتنامه دهخدا
حسم . [ ح َ ] (ع مص ) بریدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان عادل ). قطع. || گسستن . بگسلیدن .- حسم عرق ؛ بریدن رگ به آهن داغ تا خون بند شود. (منتهی الارب ).- حسم کسی از چیزی ؛ بازداشتن از آن .- حسم ماده ٔ خلاف ؛ فصل مابه الاختلاف : این آیت ف...
-
صحبت داشتن
لغتنامه دهخدا
صحبت داشتن . [ ص ُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) مجالس بودن . هم نشین بودن : با بدان صحبت مدار و بصحبت نیکان نیز قناعت مکن . (ابوسعید ابوالخیر). امیر بغداد که با امیر ماضی صحبت داشت و مکاتبت و مراسلت نمود از امیر ازین حدیث بیازرد. (تاریخ بیهقی ص 438).جز که با...
-
سررشته
لغتنامه دهخدا
سررشته . [س َرْ، رِ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از مقصود. (آنندراج ) (انجمن آرا). کنایه از مدعا و مقصود. (برهان ). || چاره ٔ کار و تدبیر مطلب . (رشیدی ). آگاهی . خبرت . بصیرت . علم . (یادداشت مؤلف ) : چو این کار گردد خرد را درست سررشته آنگاه بایدت ...
-
سیلی
لغتنامه دهخدا
سیلی . (اِ) آن است که انگشتان دست را راست کنند و بهم بچسبانند و تیغوار بر گردن مجرمان ، گناهکاران و بی ادبان زنند و اینکه طپانچه را سیلی میگویند غلط است . (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (از جهانگیری ). ضرب دستی که بر گردن زنند و آن چنان باشد که چهار انگش...