کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کارم
لغتنامه دهخدا
کارم . [ رِ ] (اِخ ) ماری - انتوان . طباخ فرانسوی متولد در پاریس . مؤلف کتبی چند در هنر طباخی . (1784 - 1833).
-
جستوجو در متن
-
دسم
لغتنامه دهخدا
دسم . [ دَ ] (ع اِ) کناره و طرف . گویند: أنا دسم الامر؛ یعنی بر کناره ٔ آن کارم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
هاریسیدن
لغتنامه دهخدا
هاریسیدن . [ دَ ] (مص ) رجوع به ها گرفتن شود. (یادداشت مؤلف ).- امثال :هاریسم واریسم ، خواجه به دروازه رسید کارم بجایی نرسید . (یادداشت مؤلف ).
-
یکرهگی
لغتنامه دهخدا
یکرهگی . [ ی َ / ی ِ رَ هََ / هَِ ] (ق مرکب ) یک بارگی . (یادداشت مؤلف ) : من ندانم همی که یکرهگی از چه معنی گرفت کارم خوار. مسعودسعد.و رجوع به یکره شود.
-
گره در کار افتادن
لغتنامه دهخدا
گره در کار افتادن . [ گ ِ رِ ه ْ دَ اُ دَ ] (مص مرکب ) مشکل شدن کار. پیچیده شدن آن . دشوار شدن شغل : گرچه افتاد ز زلفش گرهی در کارم همچنان چشم گشاد از کرمش میدارم .حافظ.
-
شهدآلوده
لغتنامه دهخدا
شهدآلوده . [ ش َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آلوده به انگبین . شهدآلود : ز آسمان آغاز کارم سخت شیرین مینمودکی گمان بردم که شهدآلوده زهر ناب داشت .سعدی .
-
صوم الاربعین
لغتنامه دهخدا
صوم الاربعین . [ ص َ مُل ْ اَ ب َ ] (ع اِ مرکب ) کادراژاسیما . در فرانسه کارم کادراژیسم ، دوره ٔ پرهیز نزد کاتولیکان که چهل و شش روز از چهارشنبه ٔ اول هفته ای که پیش از عید احیای مسیح است تا «پاک » طول میکشد.
-
صبح دل
لغتنامه دهخدا
صبح دل . [ ص ُ دِ ] (ص مرکب ) مردم صاف دل و روشن ضمیر و متقی و پرهیزکار باشد. (برهان ) : گفتمش ای صبحدل ، سکه ٔ کارم مبرزرّ و سر اینک ز من ، سکه ٔ رخ برمتاب .خاقانی .
-
وحشتی
لغتنامه دهخدا
وحشتی . [ وَ ش َ ] (اِخ ) از شاعران و از مردم جوشقان از توابع کاشان است . این بیت ازوست :فرهاد اگر از بیستون گلگون به گردن میبردمن بیستون را میبرم کارم چوبر گردن فتد.(مجمع الخواص ص 223).
-
یبست
لغتنامه دهخدا
یبست . [ ی َ ب َ ] (اِ) گیاهی باشد صحرایی شبیه به اسفناج و آن را در آشها کنند و به عربی غملول خوانند. (برهان ) (آنندراج ). برغست : چنان است کارم تباه و تبست که نبود مرا نانخورش جز یبست .فرید احول (از جهانگیری ).
-
چاره شناختن
لغتنامه دهخدا
چاره شناختن . [ رَ ش ِ ت َ] (مص مرکب ) علاج شناختن . درمان دانستن : میشد آن کس که چو او چاره ٔ کارم نشناخت من همی دیدم و از کالبدم جان میرفت .؟ (از آنندراج ).
-
زبان کودک
لغتنامه دهخدا
زبان کودک . [ زَ ن ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سخنی که با کودکان گفته میشودو برای آنان قابل فهم است . زبان کودکی : چونکه با کودک سر و کارم فتادپس زبان کودکان باید گشاد. مولوی .رجوع به زبان اطفال شود.
-
کار تمام کردن
لغتنامه دهخدا
کار تمام کردن . [ ت َ ک َ دَ ](مص مرکب ) فیصله دادن امر. به انجام رساندن کار. - کار کسی را تمام کردن ؛ او را گرفتار ساختن : از یک نگه که مایه ٔ صدساله عاشقی است کارم تمام کرده و من غافلم هنوز.شانی تکلو (از آنندراج ).
-
کار را بالا بردن
لغتنامه دهخدا
کار را بالا بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) کار براه بردن . کار بساز کردن . (آنندراج ). کار چون زر ساختن : چون غبارم جلوه ٔ بیباکی از جا برده است خاکساری بین که کارم را چه بالا برده است .میرزا جلال اسیر (ازآنندراج ).