کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارزین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کارزین
لغتنامه دهخدا
کارزین . (اِخ ) (رودخانه ٔ...) آبش شیرین مایل بشوری است آب رودخانه ٔ شور جهرم و آب رودخانه ٔ خضر و آب رودخانه ٔ صیمکان بهم پیوسته چون تنگ کارزین بگذرد آن را رودخانه ٔ کارزین گویند و رجوع به کارزین شود.
-
کارزین
لغتنامه دهخدا
کارزین . (اِخ ) (قلعه ٔ...) قلعه ٔ کارزین قلعه ای است نه چنان محکم که این دیگر قلاع و گرمسیر سخت است و بر کنار رود ثکان نهاده است و آب دزدی کرده اند که آب قلعه از آنجاست . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 159). بکارزین قلعه ای محکم است و آب دزدکی کرده اند که...
-
کارزین
لغتنامه دهخدا
کارزین . (اِخ ) شهری است به فارس . (انساب سمعانی ورق 470 ب ) (معجم البلدان ). یاقوت این کلمه رابه فتح راء و کسر زاء آورده است . شهری وسط است و گرمسیر و در آنجا درختان خرما بسیار، آبش از رود زکان است و قلعه ٔ محکمی دارد. (از نزهة القلوب چ لیسترانج ، ا...
-
واژههای مشابه
-
قلعه کارزین
لغتنامه دهخدا
قلعه کارزین . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) قلعه ای است نه چنان محکم که سایر قلاع فارس و گرم سیر سخت است و بر کنار رود ثکان نهاده است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ کمبریج ص 159) (نزهةالقلوب ص 134).
-
جستوجو در متن
-
کارزی
لغتنامه دهخدا
کارزی . (اِخ ) کارزین . بقول یاقوت در معجم البلدان در عنوان «کارزین » بتقدیم مهمله بر معجمه یکی از صور نسبت به همین کلمه یعنی به کارزین است . (شدالازار جنید شیرازی بتصحیح و تحشیه ٔ مرحومان علامه محمد قزوینی و عباس اقبال ، حاشیه ٔ ص 448). و رجوع به کا...
-
هرم
لغتنامه دهخدا
هرم . [ هََ رَ ] (اِخ ) قریه ای است در هفت فرسنگی میان شمال و مشرق بیدشهر. (فارسنامه ٔ ناصری ). از اعمال کارزین . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ).
-
خمایجانی
لغتنامه دهخدا
خمایجانی . [خ ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به خمایجان که قریه ای است از قراء کارزین از نواحی فارس . (از انساب سمعانی ).
-
گندمان
لغتنامه دهخدا
گندمان . [ گ َ دُ ] (اِخ ) نیم فرسخ میانه ٔ مغرب و جنوب قیر است [ از دهات بلوک قیر و کارزین فارس ]. (فارسنامه ٔ ناصری گفتار2 ص 246).
-
کواذخره
لغتنامه دهخدا
کواذخره . [ ک ُخ ُرْ رَ ] (اِخ ) از شهرهای معروف ایران قدیم در پارس و شهر کارزین کرسی نشین آن بود و قباد پدر انوشروان آن را بنا کرده بود. قبادخره . (از یشتها ج 2 ص 311).
-
ده به
لغتنامه دهخدا
ده به . [ دِه ْ ب ِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش قیر و کارزین شهرستان فیروزآباد. واقع در 8هزارگزی خاور قیر. سکنه ٔ آن 1013 تن می باشد. آب آن از رودخانه ٔ قره آغاج و چاه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
دشت شور
لغتنامه دهخدا
دشت شور. [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان افرز بخش قیر و کارزین شهرستان فیروزآباد. سکنه ٔ آن 110 تن . آب آن از رودخانه ٔ قره آغاج . محصول آنجا غلات و برنج . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
روزبدان
لغتنامه دهخدا
روزبدان . [ ب ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در 4هزارگزی خاوری فیروزآباد در کنار راه عمومی فیروزآباد به قیر و کارزین و 14 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
شرف خلیل
لغتنامه دهخدا
شرف خلیل . [ ش َ رَ خ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان افزر بخش قیرو کارزین شهرستان فیروزآباد. سکنه ٔ آن 175تن و محصول آنجا غلات و خرما و لیمو است . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).