کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارخانه ٔ چین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کارخانه ٔ فلک
لغتنامه دهخدا
کارخانه ٔ فلک . [ ن َ / ن ِ ی ِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا و عالم است . || آسمان . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 165 شود.
-
کارخانه ٔ قند
لغتنامه دهخدا
کارخانه ٔ قند. [ ن َ / ن ِ ی ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به قندریزی شود.
-
کارخانه ٔ کرو
لغتنامه دهخدا
کارخانه ٔ کرو. [ ن َ / ن ِ ی ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جائی که در آن کشتیها وجهازها سازند. (از سفرنامه ٔ شاه ایران ، آنندراج ).
-
کارخانه چی
لغتنامه دهخدا
کارخانه چی . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کارخانه دار. کسی که کارخانه ای اداره کند. || قواد.
-
کارخانه دار
لغتنامه دهخدا
کارخانه دار. [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) ناظر کارخانه و رئیس کارخانه . (ناظم الاطباء).
-
کارخانه داری
لغتنامه دهخدا
کارخانه داری . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل کارخانه دار. اداره ٔ کارخانه .
-
کارخانه سالار
لغتنامه دهخدا
کارخانه سالار. [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چالان چولان شهرستان بروجرد، واقع در 20هزارگزی جنوب باختری بروجرد و 5هزارگزی باختر شوسه ٔ بروجرد. جلگه .هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 163 تن باشد. آب آن از رودخانه و محصول آنجا غلات است و شغل اهالی زراعت م...
-
بسطام خان کارخانه
لغتنامه دهخدا
بسطام خان کارخانه . [ ب َ ن ِ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) یکی از سرداران زکیخان زند که مأمور خاموش کردن شورش رشیدبیک و جهانگیرخان پسران فتحعلی خان افشار در اصفهان شد. رجوع به حاشیه ٔ مجمل التواریخ گلستانه چ 1 ص 305 و 308 شود.
-
جستوجو در متن
-
تسینان
لغتنامه دهخدا
تسینان . [ ت ْ ] (اِخ ) شهری در چین و مرکز ولایت شان تونگ است و 862000 تن سکنه و کارخانه ٔ بافندگی دارد.
-
حصارنشین
لغتنامه دهخدا
حصارنشین . [ ح ِ ن ِ ] (نف مرکب ) کسی که در حصار نشسته باشد. || کنایت از زن مخدره . حصاری : آن پری پیکر حصارنشین بود نقاش کارخانه ٔ چین .نظامی .
-
چین
لغتنامه دهخدا
چین . (اِخ ) در مآخذ اسلامی صین قسمت مرکزی و شرقی آسیا که بیش از یک دوم این قاره را اشغال کرده است بر طبق مآخذ سازمان ملل متحد، از حیث وسعت سومین مملکت کره ٔ زمین است (اولی اتحاد جماهیر شوروی و دومی کانادا) پرجمعیت ترین ممالک زمین . نیز هست از شمال ب...
-
ارژنگ
لغتنامه دهخدا
ارژنگ . [ اَ ژَ ] (اِخ ) ارتنگ . ارثنگ . کتاب مانی که بتصاویر دلکش منقش بود : بخاقان یکی نامه ارژنگ وارنوشتند پر بوی و رنگ و نگار. فردوسی .هزار یک که نهان در سرشت او هنر است نگار و نقش همانا که نیست در ارژنگ . فرخی .و کتابی کرد [ مانی ] به انواع تصاو...
-
پف کاسه گری
لغتنامه دهخدا
پف کاسه گری . [ پ ُ ف ِ س َ / س ِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فوت کاسه گری . تعبیری مثلی است . نهانی و دقیق ترین قسمت فنی . گویند مردی از ایران به آموختن هنر چینی سازی به چین شد و در کارخانه ٔ آن هنر بیاموخت و به ایران بازگشت لکن ظرفهای او خشن و ن...
-
منچوری
لغتنامه دهخدا
منچوری . [ م َ ] (اِخ ) نام قسمتی از سرزمین چین است که امروز قسمت اعظم شمال شرقی چین را تشکیل میدهد. شهرهای عمده ٔ آن «شن یانگ » (موکدن ) و «هاربین » است . منچوری ها از نژاد «تونگوز»اند که در قرن هفدهم میلادی این سرزمین را گرفته وسلسله ٔ تسینگ را تشک...