کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارخانه سالار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کارخانه سالار
لغتنامه دهخدا
کارخانه سالار. [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چالان چولان شهرستان بروجرد، واقع در 20هزارگزی جنوب باختری بروجرد و 5هزارگزی باختر شوسه ٔ بروجرد. جلگه .هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 163 تن باشد. آب آن از رودخانه و محصول آنجا غلات است و شغل اهالی زراعت م...
-
واژههای مشابه
-
کارخانه ٔ چین
لغتنامه دهخدا
کارخانه ٔ چین . [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نگارستان چین : آن پری پیکر حصارنشین بود نقاش کارخانه ٔ چین .نظامی (هفت پیکر ص 219).
-
کارخانه ٔ فلک
لغتنامه دهخدا
کارخانه ٔ فلک . [ ن َ / ن ِ ی ِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا و عالم است . || آسمان . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 165 شود.
-
کارخانه ٔ قند
لغتنامه دهخدا
کارخانه ٔ قند. [ ن َ / ن ِ ی ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به قندریزی شود.
-
کارخانه ٔ کرو
لغتنامه دهخدا
کارخانه ٔ کرو. [ ن َ / ن ِ ی ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جائی که در آن کشتیها وجهازها سازند. (از سفرنامه ٔ شاه ایران ، آنندراج ).
-
کارخانه چی
لغتنامه دهخدا
کارخانه چی . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کارخانه دار. کسی که کارخانه ای اداره کند. || قواد.
-
کارخانه دار
لغتنامه دهخدا
کارخانه دار. [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) ناظر کارخانه و رئیس کارخانه . (ناظم الاطباء).
-
کارخانه داری
لغتنامه دهخدا
کارخانه داری . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل کارخانه دار. اداره ٔ کارخانه .
-
بسطام خان کارخانه
لغتنامه دهخدا
بسطام خان کارخانه . [ ب َ ن ِ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) یکی از سرداران زکیخان زند که مأمور خاموش کردن شورش رشیدبیک و جهانگیرخان پسران فتحعلی خان افشار در اصفهان شد. رجوع به حاشیه ٔ مجمل التواریخ گلستانه چ 1 ص 305 و 308 شود.
-
جستوجو در متن
-
چغندر
لغتنامه دهخدا
چغندر. [ چ ُ غ ُ دَ / دُ ] (اِ) حویجی باشد که در آشها داخل کنند. (برهان ). معروف است و در آشها کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). سبزه ای است خوردنی مثل ترب که شلغم نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). بهندی ، کنگلو. (از شرفنامه ٔ منیری ). گیاهی که ریشه ٔ آن کل...
-
ناصرالدین شاه قاجار
لغتنامه دهخدا
ناصرالدین شاه قاجار. [ ص ِ رُدْ دی هَِ ] (اِخ ) ابن محمد شاه بن عباس میرزابن فتحعلی شاه قاجار. چهارمین سلاطین قاجاریه است . وی در ششم ماه صفر سال 1247 هَ . ق . متولد و به سال 1313 پس از 49 سال سلطنت کشته شد.تاجگذاری . به سال 1264 هَ . ق . که محمدشاه ...
-
کازرون
لغتنامه دهخدا
کازرون . [ زِ ] (اِخ ) نام شهری و ولایتی باشد از فارس و به این معنی با زای فارسی هم آمده است . (برهان ). نام قصبه ای است در خرّه شاپور فارس به طراوت و خضارت معروف و در حوالی آن باغی به بسیاری و خوبی نارنج مشهور، بگاه بهار از احجار جدار و دیوار خانهای...
-
کلبه
لغتنامه دهخدا
کلبه . [ ک ُ ب َ / ب ِ ] (اِ) خانه ٔ کوچک تنگ و تاریک را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). خانه ٔ محقر و تنگ و تاریک بود. (فرهنگ جهانگیری ). خانه ٔ کوچک و تیره . (از انجمن آرا) (از آنندراج ). خانه ٔ کوچک . (غیاث ). خانه ٔ خرد و محقر. (فرهنگ رشیدی ). خا...