کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاجکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاجکی
لغتنامه دهخدا
کاجکی . (ق ) بمعنی کاشکی است مرکب از کاج و که = کی . (آنندراج ) : که ای کاجکی دیده بودی مراکه یزدان رخ خود نمودی مرا. فردوسی . خردمندان پیشین راست گفتندمرا خود کاجکی مادر نزادی .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
کاچکی
لغتنامه دهخدا
کاچکی . (ق ) کاجکی . کاشکی . کاج . کاچ . کاش . لیت . (ترجمان القرآن ) : خوشدل آن شد که باشدش یاری گر بود کاچکی چنان باری .نظامی .
-
راست گفتن
لغتنامه دهخدا
راست گفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) سخن راست بر زبان راندن . راستگویی . مقابل دروغ گفتن . بِرّ؛ راست گفتن . (منتهی الارب ). صِدق ؛ راست گفتن . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) : از آنکه مدح تو گویم درست گویم و راست مرا بکار نیاید سریشم و کیدا. دقیقی .ر...
-
ش
لغتنامه دهخدا
ش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به سیصد دارند. نام آن در فارسی و عربی شین است . در تهجی عبرانی که اصل تهجّی عربی است نام این ح...
-
دیده
لغتنامه دهخدا
دیده . [ دی دَ / دِ ] (اِ) چشم . (برهان ) (جهانگیری ). قسمتی از چشم که بدان بینند یا جزئی از جهاز بینائی که پلک و مژه از آن مستثناست . (یادداشت مؤلف ). ج ، دیدگان . صاحب آنندراج گوید گستاخ ، پریشان نظر، دیدارجوی ، خونخوار، جویبار، خونابه چکان ، آتش ...