کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاتب زهری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاتب زهری
لغتنامه دهخدا
کاتب زهری . [ ت ِ ب ِ زُ هََ ] (اِخ ) محمدبن سعد مکنی به ابوعبداﷲ. رجوع به نام ابن سعد و ابوعبداﷲ محمد و ریحانة الادب ج 3 ص 333 شود.
-
واژههای مشابه
-
زنبور کاتب
لغتنامه دهخدا
زنبور کاتب . [ زَم ْ / زُم ْ رِ ت ِ ] (اِخ ) ابن فرج کاتب . بعربی شعر گفته و دیوان او پنجاه ورقه است . (ابن ندیم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از معاصران ابونواس و بقول بعضی ، آل نوبخت بمناسبت قطعه ای که زنبور کاتب در هجو علی بن ابی طالب و پیروان آن حض...
-
علی کاتب
لغتنامه دهخدا
علی کاتب . [ ع َ ی ِ ت ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمدبن اسحاق کاتب . از عالمان بود واو را کتابی است در نسب بنی عقیل که در سال 884 هَ .ق . تألیف کرده است . (از معجم الادباء ج 12 ص 216).
-
علی کاتب
لغتنامه دهخدا
علی کاتب . [ ع َ ی ِ ت ِ ] (اِخ ) ابن ابی فتح کاتب . مشهور به مطوق . رجوع به علی مطوق شود.
-
صدر کاتب
لغتنامه دهخدا
صدر کاتب . [ ص َ رِ ت ِ ] (اِخ ) وی مردی آشفته روزگار بود و بیشتر خدمت اتراک می کرد و اگر لوندئی میسر می شد بیاد خط و شعر نمی افتاد و شراب چنان مغلوبش ساخته بود که بهیچ کار اختیار نداشت . او راست :هرگز دل ما را بغمی شاد نکردی کشتی دگران را و مرا یاد ...
-
صالح کاتب
لغتنامه دهخدا
صالح کاتب . [ ل ِ ح ِ ت ِ ] (اِخ ) رجوع به صالح بن عبدالرحمن ... شود.
-
صالح کاتب
لغتنامه دهخدا
صالح کاتب . [ ل ِ ح ِ ت ِ ] (اِخ ) رجوع به صالح بن محمدبن عبداﷲبن زیاد... شود.
-
حجازی کاتب
لغتنامه دهخدا
حجازی کاتب . [ ح ِ ی ِ ت ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن حجازی دیر قطای صفی الدین . کاتب و ادیب بود. او راست :قل للمطایا قد بلغت النقا فهنها یا صاح بالملتقی و قد علا بالنقا عاشق کان لطیف الملتقی شیقا و قد محا الوصل حدیث الجفاحتی کأن الهجر لن یخلقا.کمال جعفر گ...
-
حسین کاتب
لغتنامه دهخدا
حسین کاتب . [ ح ُ س َ ن ِ ت ِ ] (اِخ ) ابن علی بن حسین معروف به ابن خازن و مکنی به ابوالفوارس . متوفی 502 هَ . ق .
-
حسین کاتب
لغتنامه دهخدا
حسین کاتب . [ ح ُ س َ ن ِ ت ِ ] (اِخ ) ابن قاسم بن محمدبن ایوب بن شمون معروف به ابوعبداﷲ کاتب . او راست : «اسماء امیر المؤمنین » و«التوحید» که ابوطالب انباری . متوفی 356 هَ . ق . آنها را از وی روایت کند. (ذریعه ج 2 ص 65 و ج 4 ص 478).
-
حسین کاتب
لغتنامه دهخدا
حسین کاتب . [ ح ُ س َ ن ِ ت ِ ] (اِخ ) ابن یاسین بن محمد. او راست : لمحةالمختطف که در 780 هَ . ق . 1378/ م . تألیف کرده است . (معجم المؤلفین از ایضاح المکنون ).
-
کاتب ازلی
لغتنامه دهخدا
کاتب ازلی . [ ت ِ ب ِ اَ زَ ] (اِخ ) مراد حق سبحانه و تعالی [ است ] . (آنندراج ).
-
کاتب اسرار
لغتنامه دهخدا
کاتب اسرار. [ ت ِ ب ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاتب سر. رجوع به همین کلمه شود. || محرر.
-
کاتب اسکافی
لغتنامه دهخدا
کاتب اسکافی . [ ت ِ اِ ] (اِخ ) ابوعلی محمدبن احمدبن جنیدبغدادی مشهور به ابن جنید. از اعاظم فقهای امامیه و اکابر علمای دینیه و از مشایخ شیخ مفید و مشایخ نجاشی و شیخ طوسی بوده و نخستین کسی است که باب اجتهاد را مفتوح ساخته و احکام شریعت را بر روی آن اس...