کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ژه
لغتنامه دهخدا
ژه . [ ژَ ] (اِخ ) ظاهراً نام شکارگاه و جایگاهی بوده است در نزدیکی غزنین که بدانجای به نخجیر رفتندی : امیر گفت ما به شکار ژه خواهیم رفت و روزی بیست کار گیرد. (تاریخ بیهقی ص 260). پس از نماز سوی ژه رفت به شکار با عدتی و آلتی تمام و خواجه ٔ بزرگ و عارض...
-
ژه
لغتنامه دهخدا
ژه . [ ژَ / ژِ ] (پسوند) علامت تصغیر است مانند چه و «زه » در: نایژه ، و دریاژه : هفتم دریاژه کاندر حد سروشنه است که از چهار رود پیوندد که از بتمان گشاید اندر میان کوههاست از او رودی بگشاید که آب سمرقند و بخارا و سغد از آنجاست مقدار چهار فرسنگ اندر چه...
-
واژههای مشابه
-
ژه هو
لغتنامه دهخدا
ژه هو. [ ژِ ] (اِخ ) نام ایالتی از ایالات چین به مساحت صد و نود و سه هزار کیلومتر مربع، دارای سه ملیون و پنجاه و پنج هزار تن سکنه . کرسی آن چن ده است .
-
ادی ژه
لغتنامه دهخدا
ادی ژه . [ اِدْ دی ژِ ] (اِخ ) نام قلعه ای به آتّیک (اطیقی ). (ایران باستان ص 2605).
-
جستوجو در متن
-
پژه
لغتنامه دهخدا
پژه . [ پ َ ژُه ْ ] (نف ) مخفف پژوه است .
-
فژه
لغتنامه دهخدا
فژه . [ ف ِ ژِه ْ ] (ص ) زشت و پلید و درشت . (برهان ).
-
قژه
لغتنامه دهخدا
قژه . [ ق ِ ژِه ْ ] (اِ) هر چیز پلشت و پلید و نجس را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
نژه
لغتنامه دهخدا
نژه . [ ن َ ژَه ْ ] (اِخ ) نام ستاره ای است از ثوابت . (برهان قاطع) (از جهانگیری ).
-
فژه ناک
لغتنامه دهخدا
فژه ناک . [ ف ِ ژِه ْ ] (ص مرکب ) وژک ناک . آلوده . پلید. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
نژه
لغتنامه دهخدا
نژه . [ ن ِ ژَه ْ ] (ص ) جبان . هراسان . پریشان . مضطرب . || معزز. محترم . بزرگوار. (ناظم الاطباء).
-
ادمانت
لغتنامه دهخدا
ادمانت . [ اُ دُ ] (اِخ ) نام قومی که در عهد خشایارشا معادن طلا و نقره ٔ کوه پان ژِه را استخراج میکردند. (ایران باستان ص 749).
-
پی یر
لغتنامه دهخدا
پی یر. [ یِرْ ] (اِخ ) نام ساکنین ناحیتی در تراکیه در طرف چپ کوه پان ژه ، به عهد خشایارشا. (ایران باستان ج 1 ص 749).
-
دین پژه
لغتنامه دهخدا
دین پژه . [ پ َ ژُه ْ ] (نف مرکب ) مخفف دین پژوه است . جوینده ٔ دین . || (اِ مرکب ) نام روز پانزدهم باشد از هر ماه ملکی . (برهان ). رجوع به دین پژوه شود.