کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ژاغر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ژاغر
لغتنامه دهخدا
ژاغر. [ غ َ ] (اِ) چینه دان . به تازی آن را حوصله خوانند. کژار. چینه دان مرغ : خورنداز آنچه بماند ز من ملوک زمین تو از پلیدی و مردار پر کنی ژاغر. عنصری (خطاب باز سپید به زاغ ).وگر مرغکی کوچک آید فرازدهدش آب و چینه بروز درازچو از بس چنه پر شود ژاغرش گ...
-
جستوجو در متن
-
جاغر
لغتنامه دهخدا
جاغر. [ غ َ ] (اِ) چینه دان مرغان . (برهان ) (آنندراج ) : دایم از چینه های انعامش پر شود مرغ از ره جاغر. شمس فخری (از آنندراج ).ژاغر نیز گویند : شهباز همتش چو گشاید بال عنقای همتش چو گشاید پرگردون چو صعوه ایش که در چنگل گیتی چو دانه ایش که در ژاغر. ش...
-
چاغر
لغتنامه دهخدا
چاغر. [ غ َ ] (اِ) جاغر . چینه دان . چینه دان مرغان . (آنندراج ) (غیاث ). به عربی حوصله گویند. (آنندراج ) (غیاث ). و رجوع به ژاغر شود.
-
چنه دان
لغتنامه دهخدا
چنه دان . [ چ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مخفف چینه دان یعنی ژاغر و حوصله ٔ پرندگان . رجوع به چینه دان شود.
-
چیلک دان
لغتنامه دهخدا
چیلک دان . [ ل َ ] (اِ مرکب ) چینه دان . کراژ. ژاغر. زاغر. حوصله . رجوع به چینه دان شود.- چیلک دان کسی را خالی کردن یا چیلک دان کسی راتکاندن ؛ به چاپلوسی و فریب او را به افشای رازهای خود واداشتن . از کسی زیر پاکشی کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
گژاژ
لغتنامه دهخدا
گژاژ. [ گ ُ ] (اِ) گژار. در فرهنگ رشیدی گژار بالضم چینه دان مرغ ، امادر نسخه ٔ سروری بکاف تازی آمده . (حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). چینه دان مرغان را گویند و به عربی حوصله خوانند. (برهان ). و آن را ژاغر خوانند. (جهانگیری ).
-
کراز
لغتنامه دهخدا
کراز. [ ک ُ ] (اِ) کوزه ٔ آب سرتنگ باشد که مسافران با خود دارند و آن را تنگ نیز می گویند. (برهان ) (آنندراج ). تنگ و کوزه ٔ آب سرتنگ . (ناظم الاطباء) : با نعمتی تمام به درگاهت آمدم امروز با کرازی و چوبی همی روم . فاخری (از فرهنگ نظام ).رجوع به کراز م...
-
شانک
لغتنامه دهخدا
شانک . [ ن َ ] (اِ مصغر) سنگدانه ٔ مرغان را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). سنگدان و چینه دان مرغان را گویند. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (شمس اللغات ). قانِصَه . حُوَیصَلَه . ژاغر. || خانه ای که زنبور عسل سازد و شهد در آن کند. (شمس اللغات ). || جا...
-
زاغر
لغتنامه دهخدا
زاغر. [ غ َ / غ ُ ] (اِ) حوصله راگویند که چینه دان است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ اوبهی ). هزار چینه دان مرغ که بتازیش حوصله خوانندو آن را گژار گویند. (شرفنامه ٔ منیری ) : از اکنون تا پسین روزی ز گیتی بر آن خاک ار فرود آید کبوترز بس آغار خون گر...
-
کژار
لغتنامه دهخدا
کژار. [ ک ُ ] (اِ) حوصله و چینه دان مرغ . (ناظم الاطباء). چینه دان مرغان باشد و به عربی حوصله گویند و به این معنی در فرهنگ جهانگیری با کاف و زای فارسی آمده است . اﷲ اعلم . (برهان ) (آنندراج ). کژاژ. شاید مبدل و مقلوب ژاغر باشد. به ضبط صحاح الفرس کژار...
-
چینه دان
لغتنامه دهخدا
چینه دان . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مرکب از: (چینه + دان ، ظرف ) حوصله ٔ مرغانه را گویند. (برهان ). حوصله ٔ مرغان است که دانه در آن جمع شود، و آن را ژاغر نیز گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). علف دان مرغ . جای دانه و خوراک مرغان و آن غیر سنگ دان است . (...
-
حوصلة
لغتنامه دهخدا
حوصلة. [ ح َ ص َ ل َ ] (ع اِ) چینه دان مرغان . و بتشدید لام نیز آید. (از منتهی الارب ). علف دان مرغ . (مهذب الاسماء). ژاغر. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). ج ، حواصل . (مهذب الاسماء) : مثل این گاوان که هرگزشان نبوددل بکاری جز بکار حوصله . ناصرخسرو. ||...
-
پر کردن
لغتنامه دهخدا
پر کردن . [ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) نهادن و ریختن چیزی در ظرف تا تمام ظرف را فراگیرد. انباشتن . مملو کردن . قطب ، زَند. تزنید. اِملاء. کعب . مَلأ. مَلاءة. مِلاءة. اِمداء.دَعدعة. ادماع . ادساق . دسع. مماداة. مِداء. شَحَط. شحوط. مشحط. زَفت . سَجر. قعز. اک...
-
مردار
لغتنامه دهخدا
مردار. [ م ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) لاشه ٔ مرده . لاشه و جسد حیوانی که ذبح نشده مرده است و در شرع نجس است و خوردن گوشت آن جایز نیست . جیفه . لاش . لش : همی خورد افکنده مردار اوی ز جامه برهنه تن خوار اوی . فردوسی .خورند از آن که بماند ز من ملوک زمین تو...