کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چین مایل شیب محور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چین چین
لغتنامه دهخدا
چین چین . (ص مرکب ) شکن شکن . با چین های بسیار. صاحب چین های بسیار. پرشکن : ای زلف سرکشت همه چین چین شکن شکن مویت برای بردن دلها رسن رسن .
-
عرق چین
لغتنامه دهخدا
عرق چین . [ ع َ رَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) عرقچین . عرق چیننده . آنچه عرق و خوی را جمع کند. که جذب عرق کند : ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم . حافظ. || نوعی از کلاه است و آن را توبی نیز گویند. (برهان ). نوعی از ...
-
عسل چین
لغتنامه دهخدا
عسل چین . [ ع َ س َ] (نف مرکب ) عسل چیننده . آنکه عسلهای ساخته شده را برمیدارد: خافة؛ جبه ٔ چرمین عسل چینان . (منتهی الارب ).
-
کلوخ چین
لغتنامه دهخدا
کلوخ چین . [ ک ُ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) پشته ای که از کلوخهای چیده سازند و چندان استحکام ندارد. (از آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). توده ای از کلوخهای روی هم نهاده . (ناظم الاطباء) : اثر! شکفتگی طبعها در این ایام از این غزل که تو کردی کلوخ چین پیداس...
-
گل چین
لغتنامه دهخدا
گل چین . [ گ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد واقعدر 67هزارگزی شمال باختر اردل و متصل به راه گلچین به اردل . هوای آن معتدل و دارای 70 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات است . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است ...
-
گل چین
لغتنامه دهخدا
گل چین . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دزآباد جزء شهرستان طارم . (نزهة القلوب ص 65).
-
گل چین
لغتنامه دهخدا
گل چین . [ گ ُ ] (اِخ ) نام زنی بوده است ولی شعار. گویند خدا را در خواب دیده بوده است . (برهان ). نام زنی . (ناظم الاطباء).
-
گل چین
لغتنامه دهخدا
گل چین . [ گ ُ ] (نف مرکب ) شخصی که گل می چیند. (برهان ) (ناظم الاطباء). گل چیننده : نیابی کس از خاص و از عام گیتی که از باغ انعام او نیست گلچین . سوزنی .|| باغبان . (ناظم الاطباء).
-
کهنه چین
لغتنامه دهخدا
کهنه چین . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه از کوچه ها قطعات کهنه گرد کند تا از آن جامه کند یا جامه را پیوند کند. آنکه از کوچه ها پاره های جامه گرد کند. آنکه از کوچه و کوی ، کهنه و پاره گرد کند. ژنده چین . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کالک چین
لغتنامه دهخدا
کالک چین . [ ل َ ] (نف مرکب ) قطاف . (مهذب الاسماء هر سه نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). ولی قطاف را در تاج العروس و اقرب الموارد و منتهی الارب نیافتم . (یادداشت مؤلف ).
-
نکته چین
لغتنامه دهخدا
نکته چین . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) آنکه خجک و نقطه می گذارد. || آنکه اعتراض می کند. (ناظم الاطباء). || ناقد. (یادداشت مؤلف ).
-
سلح چین
لغتنامه دهخدا
سلح چین . [س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خانمیرزا بخش اردکان شهرستان شهرکرد. دارای 150 تن سکنه و آب آن از چشمه و قنات است . محصول آن غلات ، سردرختی و شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
سله چین
لغتنامه دهخدا
سله چین . [ س ِ ل ِ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ عکاشه و سلمی هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
-
سله چین
لغتنامه دهخدا
سله چین . [ س ِ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیمچه بخش گنوند شهرستان شوشتر. دارای 170 تن سکنه . آب آن از کارون . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و راه آن در تابستان اتومبیل رو است . ساکنین از طایفه ٔ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
علف چین
لغتنامه دهخدا
علف چین . [ ع َ ل َ ] (نف مرکب ) آنکه علف چیند. || (اِ مرکب ) ابزاری است داس مانند که بوسیله ٔ آن علف و یونجه را می چینند. || (اِمص مرکب ) در تداول عامه با اندک مسامحه بجای علف چینی بکار رود.- موسم علف چین ؛ فصل چیدن علف .