کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چینستان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چینستان
لغتنامه دهخدا
چینستان . [ن ِ / س ِ ] (اِخ ) (مرکب از: چین + ستان ، پسوند مکان که غالباً به نام سرزمینها می پیوندد). سرزمین چین . کشور چین . مملکت چین : افراسیاب ملک ترکستان بود. ملکی بزرگ بود و همه ٔ ترکان زمین مغرب به فرمان او بودند و نشست او در بلخ بودی و گاهی د...
-
جستوجو در متن
-
چین دیار
لغتنامه دهخدا
چین دیار. (اِخ ) دیار چین . سرزمین چین . چینستان : سپهدار چین هر دم از چین دیارفرستاد نزلی بر شهریار.نظامی .
-
خاوجیز
لغتنامه دهخدا
خاوجیز. (اِ) نام نوعی پارچه است و شاید پارچه ای پرزدار باشد. خاوخیز : و از این ناحیت (چینستان ) زر بسیار خیزد و حریر و پرند و خاوجیز چینی و دیبا و غضاره و دارچینی ... (از حدود العالم ضمیمه ٔ گاهنامه ٔ سید جلال الدین طهرانی ).
-
جزیره ٔ طبرانا
لغتنامه دهخدا
جزیره ٔ طبرانا. [ ج َ رَ ی ِ ؟ ] (اِخ ) اندر دریای اعظم و گرد او هزار فرسنگ است و گرد او پنجاه ونه جزیره است بزرگ و آبادان و ویران و اندرو شهرها و دههای بسیار است و اندرو رودها و کوهها بسیار است و اندرو معدنهای یاقوت است از همه رنگ و این جزیره برابر ...
-
جزیرةالفضة
لغتنامه دهخدا
جزیرةالفضة. [ ج َ رَ تُل ْ ف ِض ْ ض َ ] (اِخ ) این جزیره اندر اقیانوس مشرقی است . اندرو درختان ساج و آبنوس و معدنهای سیم است و هفت رود بزرگ ازآن خیزد و اندرین دریا ریزد. و شهری بزرگ و آبادان و بسیارمردم بنام شهر جزیرةالفضة در این جزیره است از شمار چی...
-
جزیرة الذهبیة
لغتنامه دهخدا
جزیرة الذهبیة. [ ج َ رَ تُذْ ذَ هََ بی ی َ ] (اِخ ) یکی از جزایر دریای اعظم ، گرد او مقدار سیصد فرسنگ است و اندرو معدنهای زرست و آبادانی بسیار است و مردمان او را زنگیان واق واقی خوانند و همه برهنه اند و مردم خوار و بازرگانان چینستان بسیار آنجا روند و...
-
رانگ رنگ
لغتنامه دهخدا
رانگ رنگ . [ ] (اِخ ) ناحیتی است از تبت بهندوستان و چینستان پیوسته و اندر تبت ناحیتی از این درویش تر نیست . جای ایشان در خیمه هاست و خواسته ٔ ایشان گوسپند است و خاقان تبت از ایشان سرگزیت ستاند ببدل خراج ، و این ناحیت یک ماه راه است اندر یکماهه ، گوین...
-
اخضر
لغتنامه دهخدا
اخضر. [ اَ ض َ ] (اِخ ) (بحر... یا خلیج ...) از شعب پنجگانه ٔ بحرالهند. رجوع به حبط ج 2 ص 409 و413 شود. دریای اخضر که اقیانوس مشرقی گفتیم و حد او آنک معلومست از آخر عمارت جنوب تا بخط استوا و جزیره ٔ واق واق و شهرهای واق واق و ناحیت چینستان و کرانه ٔ ...
-
انگلیون
لغتنامه دهخدا
انگلیون . [ اَ گ َ ] (اِخ ) نام کتاب نصاری . انجیل عیسی . (از برهان قاطع). کتاب ترسایان . (صحاح الفرس ) : معجزات و حکمت عیسی بانگلیون در است او بنوک کلک در سطری ده انگلیون کند. قطران .تا دم عیسی چلیپا گرشد اکنون بلبلان بهر انگلیون سراییدن بترسایی شدن...
-
استان
لغتنامه دهخدا
استان . [ اِ ] (اِ) مزید مقدّم بعض امکنه ، مانند: اِستان البهقباذ الاسفل . اِستان ُالبهقباذ الاعلی . اِستان ُالبهقباذ الاوسط. اِستان ُ سُو. اِستان ُالعال . (معجم البلدان ). آقای پورداود در نامه ٔ فرهنگستان آورده اند: و آن در پارسی باستان و در اوستا س...
-
ستان
لغتنامه دهخدا
ستان . [ س ِ ] (ص ، ق ) برپشت خوابیده . (برهان ). پشت بازافتاده و به پشت خوابیده . (آنندراج ). بازخفته بقفا. (حفان ). بر قفا خفته . (صحاح الفرس ). برپشت غلطیدن . (شرفنامه ). بر پشت بازخفته . (اوبهی ). کسی که بر پشت خود خوابیده باشد. (غیاث ) : یاد کن ...
-
تبت
لغتنامه دهخدا
تبت . [ ت ِب ْ ب ِ / ت ُب ْ ب َ / ت ُب ْ ب ِ / ت َب ْ ب َ ] (اِخ ) نام شهری بود بنزدیک خطا که از او نیز مشک خیزد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 52). شهری است در حدود چین بغایت خوش هوا و مشک خوب از آنجا آورند و به این معنی بر وزن شدت [ ت ِب ْ ب َ ] و مدت [ ...
-
یا
لغتنامه دهخدا
یا. (حرف ربط) حرف ربط است . صاحب غیاث اللغات و آنندراج آرند: در فارسی از حروف عاطفه است و افاده ٔ معنی تردید کند و از شأن اوست که بر معطوف علیه و معطوف هر دو آید در این صورت مدخول یکی منفی و مدخول دیگری مثبت باشد مثلاًیا مردی یا نامردی . یا مرد باش ...
-
بحر
لغتنامه دهخدا
بحر. [ ب َ ] (ع اِ) مقابل بر (خشکی ). دریا. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). دریای شور. (منتهی الارب ). دریای محیط که شور است . (غیاث اللغات ). یم . صاحب آنندراج گوید: بیکران و بی پایان و پرآشوب و تلخ و گران لنگر و سبکروح و گوهرخیز و گوهربار و گوهرزای از صف...