کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چیلانگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چیلانگر
لغتنامه دهخدا
چیلانگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) کسی که چیلان یعنی آلات و ادوات آهنی سازد. چیلان ساز. آنکه افزار آهنین کوچک سازد. چیلانی : ز چیلانگرم شعله در جان گرفت دلم آتش از آب حیوان گرفت . وحید (ازآنندراج ).رجوع به چیلان شود.
-
جستوجو در متن
-
چلینگر
لغتنامه دهخدا
چلینگر. [ چ ِ گ َ ] (ص ) چلنگر و چیلانگر. قفل و کلیدساز. و رجوع به چلنگر شود.
-
چیلانی
لغتنامه دهخدا
چیلانی . (ص نسبی ) منسوب به چیلان . منسوب است به چیلان که چوب سفتی است از درخت عناب که اشتغال به پیشه ٔ مربوط به این چوب را افاده میکند. (الانساب سمعانی ). رجوع به چیلان شود. || چیلانگر. رجوع به چیلانگر شود.
-
چلنگر
لغتنامه دهخدا
چلنگر. [ چ ِ ل ِ گ َ ] (ص ) چلینگر. چیلانگر. آنکه آهن آلات خرد از قبیل زنجیر و انبر و میخ و امثال آن سازد.آهنگر که چیزهای آهنین خرد و ریز چون میخ و زنجیر وجزآن سازد. کسی که قفل و کلید و چفت و زره و چیزهای آهنین خرد از این قبیل سازد یا تعمیر کند. قفل ...