کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چگل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چگل
لغتنامه دهخدا
چگل . [ چ ِ گ ِ ] (اِ) گل و لای و لجن را گویند. (از برهان ) (ناظم الاطباء).
-
چگل
لغتنامه دهخدا
چگل . [ چ ِ گ ِ ] (اِخ ) ناحیتی است و اصل او از خلخ است و لکن ناحیتی است بسیارمردم و مشرق او و جنوب او حدود خلخ است مغرب وی حدود تخس است و شمال وی ناحیت خرخیز است . (حدود العالم ص 52). نام شهریست از ترکستان که مردم آنجا بغایت خوش رو می باشند، و در تی...
-
چگل
لغتنامه دهخدا
چگل . [ چ ِ گ ُ ] (اِخ ) دهی از بخش میان کنگی شهرستان زابل که در 8 هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد، نزدیک راه افغانستان واقع است . جلگه و معتدل است و 352 تن سکنه دارد.آبش از رودخانه ٔ هیرمند. محصولش غلات ، پنبه و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری ...
-
واژههای مشابه
-
چین و چگل
لغتنامه دهخدا
چین و چگل . [ ن ُ چ َ گ ِ ] (اِخ ) سرزمین چین (ترکستان شرقی ) و ناحیه ٔ چگل (در ماوراءالنهر) و در تداول شاعران قدیم این دو نام پیاپی آید : ملکی کو ملکان را سر و مایه شکندلشکر چین و چگل را به طلایه شکند.منوچهری .
-
جستوجو در متن
-
چکل
لغتنامه دهخدا
چکل . [ چ ِ ک ِ ] (اِخ ) تلفظی دیگر از چگل که نام شهری است در ترکستان . رجوع به چگل شود.
-
چگلی
لغتنامه دهخدا
چگلی . [ چ ِ گ ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شهر چگل . (ناظم الاطباء). منسوب به «چگل » که شهری از ترکستان قدیم است . کسی یا چیزی که از شهر چگل خیزد. و رجوع به چگل شود. || کنایه از مرد یا زن زیباروی و خوش آب و رنگ . و رجوع به چگل شود.
-
چکین
لغتنامه دهخدا
چکین . [ چ ِ ] (اِخ ) نام ولایتی هم هست . (برهان ) (آنندراج ). نام ولایتی . (ناظم الاطباء). مصحف «چکیل » که تلفظ جغتایی نام این ولایت است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چگل . و رجوع به چگل شود.
-
سرور خوانساری
لغتنامه دهخدا
سرور خوانساری . [ س َرْوَ رِ خوا / خا ] (اِخ ) نامش میرزا محمدحسین بن میرزا محمدعلی خوانساری است . از بدو دولت محمدشاه به دارالخلافه ٔ تهران آمد و در آنجا اقامت گزید. او راست :ای آفت چین و چگل ای لعبت فرخارخوبان چگل پیش گل روی تو چون خار.(از مجمع الف...
-
یاسمین غبغب
لغتنامه دهخدا
یاسمین غبغب . [ س َ غ َ غ َ ] (ص مرکب ) با غبغب لطیف و سفید چون یاسمین : می ستان از کف بتان چگل لاله رخسار و یاسمین غبغب .فرخی .
-
بیدلک
لغتنامه دهخدا
بیدلک . [ دِ ل َ ] (اِ مرکب ) مصغر بیدل . عاشق دلباخته : بیدلکان جان و روان باختندبا ترکان چگل و قندهار. منوچهری .و رجوع به بیدل شود.
-
چاگل
لغتنامه دهخدا
چاگل . [ گ َ ] (هندی ، اِ) لفظ هندی است بمعنی ابریق . (آنندراج ) : مهوشان چگل بفخر کشندچاگل من نیاید از عارم . ظهوری (از آنندراج ).و رجوع به چاکل شود.
-
تخس
لغتنامه دهخدا
تخس . [ ت َ ] (اِخ ) مشرق وی حدود چگل است و جنوب وی خلخ است و کوهستانهای خلخ ، ومغرب وی گروهی از فرخیزیانند و شمال وی چگل است . و این ناحیتی است بسیار بانعمت تر از چگل و از آنجا مشک و مویهای گوناگون خیزد و خواسته شان اسب است و گوسپند و موی و خرگاه و ...
-
طمغاچ
لغتنامه دهخدا
طمغاچ . [ طَ ] (اِخ ) نام ولایتی از ترکستان . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ) : چگل را زلف برطمغاچ بندم طراز شوشتر بر چاچ بندم . نظامی .این کلمه ظاهراً همان طمغاج است یا طفقاج . بدین دو کلمه رجوع شود.