کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چک و چانه زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چک و چانه زدن
لغتنامه دهخدا
چک و چانه زدن . [ چ َ ک ُ ن َ / ن ِ زَ دَ ](مص مرکب ) در اصطلاح مردم بازاری و سوداگران مرادف چانه زدن و اصرار هر یک از دو طرف معامله در مراعات سود خویشتن است . سماجت فروشنده در پایین نیاوردن قیمت جنس و تقاضای مکرر خریدار در کاستن بهای آن . گفت و گوی ...
-
جستوجو در متن
-
بی چانه
لغتنامه دهخدا
بی چانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) در تداول ،یک کلام . بی مماسکه . بی چک و چانه . (یادداشت بخط مؤلف ). || که چانه ندارد. رجوع به چانه شود.
-
چانه ٔ بیجا زدن
لغتنامه دهخدا
چانه ٔ بیجا زدن . [ ن َ / ن ِ ی ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) سخن بیهوده گفتن . حرف مفت زدن . پرگوئی و پرچانگی کردن : واعظاین سنت تحت الحنکت دانی چیست ؟چانه بندیست که پر چانه ٔ بیجا نزنی . تأثیر (از آنندراج ).|| اصرار بیهوده کردن . ابرام بیفایده کردن .
-
چانه زدن
لغتنامه دهخدا
چانه زدن . [ ن َ / ن ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) مُکاس . مُماکَسَة. تشویش کردن در بیع. سخن بیجا و زیاد گفتن در خریدو فروش . (ناظم الاطباء). اصرار مشتری در کم کردن بهای جنس . تقاضای خریدار کم کردن بهای متاعی را از فروشنده به اصرار. پرگوئی فروشنده با خریدار د...
-
یک کلام
لغتنامه دهخدا
یک کلام . [ ی َ / ی ِ ک َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) با کلام واحد. || بی چانه . بی چک و چانه . بی مماکسه . بی خط خواستن مشتری از بایع. (یادداشت مؤلف ). بی مُکاس . بهایی که فروشنده برای جنس خود به طور قطعی تعیین می کند و در آن تغییر و تخفیفی نمی دهد. || فر...
-
چس و پس
لغتنامه دهخدا
چس و پس . [ چ ُ س ُ پ ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چانه ٔ بیجا زدن . (آنندراج ).
-
اجکار
لغتنامه دهخدا
اجکار. [ اِ ] (ع مص ) ستیزه و الحاح کردن در بیع. (منتهی الارب ). چانه زدن .
-
کد و کاش
لغتنامه دهخدا
کد و کاش . [ ک َ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چک و چانه . مِکاس . مُماکَسَه . (یادداشت مؤلف ).
-
چکن
لغتنامه دهخدا
چکن . [ چ َ ک َ ] (اِ) در لهجه ٔ قزوینی ، به معنی ذقن و زنخ و زنخدان است . چک و چانه ، در تداول اهالی قزوین . و رجوع به چک شود.
-
زیرحلقی
لغتنامه دهخدا
زیرحلقی . [ ح َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) سیلیی که بر چانه زنند و توی حلقی نیز گویند. (آنندراج ). زدن بر زیر چانه . (ناظم الاطباء). با خوردن و زدن صرف شود : بسکه باشد باطنت ناصاف از حرص و هوازیرحلقی چون فواق از خویش صد جا میخوری .شفیع اثر (از آنندراج ).
-
چنه
لغتنامه دهخدا
چنه . [ چ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) مخفف چانه است که فک اسفل آدمی و حیوانات دیگر باشد (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). فک اسفل را گویند و آن را چانه و زفر نیز گویند. (جهانگیری ). چانه . زنخ . رجوع به چانه و زنخ شود.
-
چس پس
لغتنامه دهخدا
چس پس . [ چ ُ پ ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع )چانه ٔ بیجا زدن . (آنندراج ). رجوع به چس و پس شود.
-
بینی زدن
لغتنامه دهخدا
بینی زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) انکار کردن . (بهار عجم ). کنایه از انکار کردن . (آنندراج ). مرداف چانه زدن : ور اشارتهاش را بینی زنی مرد پنداری و چون بینی ، زنی .مولوی .
-
وکز
لغتنامه دهخدا
وکز. [ وَ ] (ع مص ) دور کردن و راندن . رجوع به وکظ شود. || نیزه زدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || مشت زدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). و گویند با مشت بر چانه زدن . (اقرب الموارد). مشت بر زنخ زدن . (تاج ال...