کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چکه
لغتنامه دهخدا
چکه . [ چ َ / چ ِک ْ ک َ ] (اِ) به معنی قطره باشد. (برهان ). قطره و جزء بسیار کوچک از هر مایعی که کروی شکل باشد. (ناظم الاطباء). چکره وچکله . چِکَّه و چیکَّه . (در تداول اهالی مشهد و روستائیان خراسان ). رجوع به چکره و چکله و چکه چکه شود.
-
چکه
لغتنامه دهخدا
چکه . [ چ َ ک َ / ک ِ ] (اِ) در زبان آذری ، بمعنی آبکشی است که از ترکه و چوب تر سازند پالودن چلو و پلو را. صافی و سله ای که از چوب تر و باریک ساخته شود. (یادداشت به خط مؤلف ).
-
چکه
لغتنامه دهخدا
چکه . [ چ َ ک َ / ک ِ ] (ص ) در تداول عامه شخص لوده و مزاح کن و مسخره را گویند. آنکه بسیار مسخرگی کند وبخندد و بخنداند. کسی که همه ٔ امور را به لاغ و خوش طبعی و استهزاء گذراند و نسبت به پیش آمدهای صعب ، لاابالی و ولنگار باشد. آنکه از تمسخر شدن نرنجد ...
-
چکه
لغتنامه دهخدا
چکه . [ چ َ ک ِ / ک َ ] (ص ) کوچک و خرد را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کوچک ، خرد و خرده . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
چکه چکه
لغتنامه دهخدا
چکه چکه . [ چ ِک ْ ک َ چ ِک ْ ک َ ] (ق مرکب ) قطره قطره . چیکه چیکه . (در بسیاری لهجه ها). قطره های آب یا هر مایع دیگر که پی در پی چکد. رجوع به چکه شود.
-
سراب چکه
لغتنامه دهخدا
سراب چکه . [ س َ چ ِک ْ ک ِ ] (اِخ )دهی است از دهستان سراب دوره بخش چگنی شهرستان خرم آباد واقع در چهار هزارگزی شمال سراب دوره و 4 هزارگزی شمال راه فرعی خرم آباد به کوهدشت . هوای آنجا معتدل و دارای 600 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه ٔ چکه تأمین می شود...
-
چکه کردن
لغتنامه دهخدا
چکه کردن . [ چ ِک ْ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرو ریختن قطرات آب از سقفهای تیرپوش و کاه گلی گاه بارانهای بسیار. ریختن قطرات آب باران از سقف های سست و نااستوار به درون خانه . چکیدن آب باران و برف به قطره های پیاپی از سقف های کاه گلی کهنه و گل اندو...
-
سراب چکه بالا
لغتنامه دهخدا
سراب چکه بالا. [ س َ چ ِک ْ ک ِ] (اِخ ) دهی است از دهستان سراب دوره بخش چگنی شهرستان خرم آباد واقع در 4 هزارگزی شمال سراب دوره و 2 هزارگزی شمال راه فرعی خرم آباد به کوهدشت . هوای آنجا معتدل و دارای 180 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه ٔ سراب دوره تأمین...
-
جستوجو در متن
-
چکگی
لغتنامه دهخدا
چکگی . [ چ َ ک َ ](حامص ) عمل شخص چکه و لوده . لودگی . مزاحی . چگونگی چکه . مسخرگی . دلقکی . لودگی سخت . و رجوع به چکه شود.
-
دروه
لغتنامه دهخدا
دروه . [ ] (اِ) این کلمه در منتهی الارب به معنی چکه ، و دروه کردن به معنی چکه کردن آمده است : و کف البیت وکفاً وَکیفاً و توکافاً؛ چکید سقف خانه و جز آن از باران یعنی دروه کرد -انتهی . و در حاشیه ٔ منتهی الارب ، چ تهران آمده است : دروه به معنی چکه باش...
-
ژوهیدن
لغتنامه دهخدا
ژوهیدن . [ دَ ] (مص ) چکیدن آب باشد از سقف خانه بسبب باران باریدن . (برهان ). چکه کردن طاق از باران .
-
چکمیزک
لغتنامه دهخدا
چکمیزک . [ چ َزَ ] (اِ مرکب ) بیماریی است که به سبب آن بول آدمی یا حیوانات دیگر قطره قطره میچکد و آن را بعربی تقطیرالبول خوانند. (از برهان ). مرضی که بول قطره قطره بچکد و به تازی تقطیرالبول گویند. (جهانگیری ). مرضی که میز یعنی بول قطره قطره چکد و به ...
-
چکله
لغتنامه دهخدا
چکله . [ چ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) مطلق آنچه از جایی بچکد. (برهان ). هر چه از جایی بیفتد. (ناظم الاطباء). || قطره و چکیدن را نیز گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). چک و چکره و چکه . چیکلَه . (در لهجه ٔ روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ). و رجوع به چ...