کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چکاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چکاد
لغتنامه دهخدا
چکاد. [ چ َ ] (اِ) بالای سر را گویند عموماً. چه به لغت پهلوی «دوخ چکاد» بمعنی اصلع باشد. (برهان ). به معنی تارک سر است .(انجمن آرا) (آنندراج ). تارک سر را گویند عموماً. (جهانگیری ) (رشیدی ). مرادف هباک و کلال ، بمعنی میان سرباشد. (از حاشیه ٔ فرهنگ اس...
-
واژههای مشابه
-
کل چکاد
لغتنامه دهخدا
کل چکاد. [ ک َ چ َ ] (ص مرکب ) آنکه موی او از دو جانب پیشانی رفته است . اَجلَح . (زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ مرکب ) رنج و آزار از کچلی سر. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ) .
-
دخ چکاد
لغتنامه دهخدا
دخ چکاد. [ دُ چ َ ] (ص مرکب ) دوخ چکاد. کل . اصلع. که موی بر سر نداشته باشد. (از آنندراج ) (ازناظم الاطباء). اما کلمه در این معنی مصحف رخ چکاد (روخ چکاد) است و چکاد میان و پیش سر باشد. رجوع به دوخ چکاد و روخ چکاد شود. || که عظیم القدر باشد. (آنندراج ...
-
دوخ چکاد
لغتنامه دهخدا
دوخ چکاد.[ چ َ ] (ص مرکب ) مصحف روخ چکاد است . (یادداشت مؤلف ). دگرگون شده ٔ روخ چکاد است چه روخ یا رخ صورتی از لخت است و چکاد به معنی تارک سر و بر رویهم سر بی موی معنی می دهد. اصلع. سر ساده ٔ بیموی . (آنندراج ). سر بی موی ، چه چکاد تارک سر باشد. (ف...
-
روخ چکاد
لغتنامه دهخدا
روخ چکاد. [ چ َ ] (ص مرکب ) اصلع باشد. (فرهنگ اسدی ) . کلمتی است فهلوی ، روخ روده باشد و چکاد بالای پیشانی ، و بپهلوی روخ چکاد اصلع بود. (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (از صحاح الفرس ). در نسخه ای از این فرهنگ دوخ چکاد بدال ضبط شده است . کچل ، که میان سر موی ...
-
جستوجو در متن
-
جکاد
لغتنامه دهخدا
جکاد. [ ج َ ] (اِ) چکاد. رجوع به چکاد در همین لغت نامه شود.
-
چکاط
لغتنامه دهخدا
چکاط. [ چ َ ] (اِ) تارک سر باشد، بزبان خراسان . (از فرهنگ اسدی چ اقبال ص 228). چکاد. رجوع به چکاد شود.
-
چگار
لغتنامه دهخدا
چگار. [ چ َ ] (اِ) چکاد و چکاده . (ناظم الاطباء). مصحف چکاد. و رجوع به چکاده شود.
-
چگاه
لغتنامه دهخدا
چگاه . [ چ َ ] (اِ) سرکوه را گویند. (آنندراج ). و رجوع به چکاد و چکاه شود. || میان سر و فرق سر آدمی را نیز گویند. (آنندراج ). رجوع به چکاد و چگاه شود.
-
چکاده
لغتنامه دهخدا
چکاده . [ چ َ دَ / دِ ] (اِ) بمعنی چکاد است که تارک سر باشد. (برهان ). تارک سر. (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (رشیدی ). فرق سر. (ناظم الاطباء).چکاد و چکاه و میان سر : نخستین پیش میدان شد پیاده قدم غرقه در آهن تا چکاده . شیخ عطار (از انجمن آرا).و...
-
سرچکاد
لغتنامه دهخدا
سرچکاد. [ س َ چ َ ] (اِ مرکب ) بالای پیشانی ، چه چکاد پیشانی را گویند. (برهان ) (از آنندراج ). تارک سر، چه چکاد بالای پیشانی و سرچکاد بالاتر از آن . (رشیدی ). ام الرأس . (مهذب الاسماء). قِمّة. (السامی ) : دغ بود سرچکاد او چون طاس دیو را زو بود همیشه...
-
سکاد
لغتنامه دهخدا
سکاد. [ س َ ] (اِ) مبدل «چکاد». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سرکوه .(برهان ). || فرق آدمی . (برهان ). مبدل چکاد است که تارک سر باشد. (از انجمن آرا) (آنندراج ).
-
چکاه
لغتنامه دهخدا
چکاه . [ چ َ ] (اِ) سر کوه را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). چکاد و چکاده و تیغ کوه و قله ٔ کوه . رجوع به چکاد و چکاده شود. || میان سر و فرق سر آدمی را نیز گفته اند. (برهان ). میان سر و فرق آدمی . (ناظم الاطباء). تارک و چکاد و چکاده و فرق . و رجوع ب...