کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چپ و راست کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چپ و راست کردن
لغتنامه دهخدا
چپ و راست کردن . [ چ َ پ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عملی است که بنایان بدان راستی خطوط را معلوم کنند. || ازین سمت بدان سمت برگرداندن . زیر و رو کردن . از راست بچپ و از چپ براست چیزی را حرکت دادن .
-
واژههای مشابه
-
دست چپ
لغتنامه دهخدا
دست چپ . [ دَ چ َ ] (ص مرکب ) چپ دست . کسی که با دست چپ کار می کند. (ناظم الاطباء).
-
چپ شدن
لغتنامه دهخدا
چپ شدن . [ چ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از منحرف گردیدن باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). کنایه از منحرف شدن باشد. (آنندراج ). || کنایه از نقیض گرفتن باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چپ افتادن . بدشدن . دشمن شدن . رجوع ...
-
چپ فتادن
لغتنامه دهخدا
چپ فتادن . [ چ َ ف ِ / ف ُ دَ ] (مص مرکب ) چپ افتادن . مخالف شدن : بخت اگر داد ما نداد چه غم ور به ما چرخ چپ فتاد چه غم .ظهوری (از آنندراج ).
-
چپ تو
لغتنامه دهخدا
چپ تو. [ چ َ ] (اِ مرکب ) باصطلاح کشتی بانان خلیج ، تخته ای که روی تختهای اساس کشتی کوبند. (فرهنگ نظام ).
-
چپ چپی
لغتنامه دهخدا
چپ چپی . [ چ َ چ َ ] (اِ مرکب ) شفت . یکی از سه گونه آل که در جنگل های ارسباران است . درخت راهن . درخت سرخک .درخت طاقدانه . درخت قرانیا. درخت حب الشوم . شجرالقراصیة. || میوه ٔ درخت چپچپی . راهن . سرخک . طاقدانه . قرانیا. حب الشوم . قراصیه . رجوع به ش...
-
چپ چس
لغتنامه دهخدا
چپ چس . [ چ َ چ ُ ] (ص مرکب ) لفظی است تحقیر را. اصطلاح عامیانه ای در مورد تحقیر وتمسخر مخاطب . اصطلاح تحقیر که بیشتر مازندرانیان را گویند: چپ چس مازندران .
-
چپ مضراب
لغتنامه دهخدا
چپ مضراب . [ چ َ م ِ ] (ص مرکب ) (اصطلاح موسیقی ) اصطلاحی در طرز مضراب زدن بسیم های ساز.
-
حسن چپ دست
لغتنامه دهخدا
حسن چپ دست . [ ح َ س َ ن ِ چ َ دَ ] (اِخ ) شاعر فارسی زبان است . (ذریعه ج 9 ص 241، از تذکره ٔ روز روشن ).
-
جستوجو در متن
-
راست تک
لغتنامه دهخدا
راست تک . [ ت َ ] (ص مرکب ) راست روش . که راست و مستقیم میرود. که تک مستقیم و درست دارد؛ جواد ذوِ مَصْدَق . اسب راست تک و راست روش . (منتهی الارب ).
-
اسلحباب
لغتنامه دهخدا
اسلحباب . [ اِ ل ِ] (ع مص ) راست شدن . (زوزنی ). راست و دراز و روشن شدن راه و جز آن . (منتهی الارب ). راست کشیده شدن راه .
-
راست واایستادن
لغتنامه دهخدا
راست واایستادن . [ دَ / دِ ] (مص مرکب ) راست ایستادن . بطور راست و مستقیم سرپا بودن .
-
مصدوق
لغتنامه دهخدا
مصدوق . [ م َ ] (ع ص ) تصدیق کرده شده و راست . (ناظم الاطباء). || راست گفته شده . سخن که به راستی گفته شده است . || موافق وعده بجا آورده شده .