کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چپیره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چپیره
لغتنامه دهخدا
چپیره . [ چ َ رَ / رِ ] (اِ) جمعگشتن بود قومی را. (فرهنگ اسدی ). آماده شدن . (شعوری ). چبیره . اجتماع و ازدحام مردم و سپاه : بفرمودشان تا چپیره شدند سپاه و سپهبد پذیره شدند. فردوسی (از فرهنگ اسدی ). رجوع به چبیره شود.
-
واژههای مشابه
-
چپیره شدن
لغتنامه دهخدا
چپیره شدن . [ چ َ رَ / رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حاضر و مهیا شدن . جمع شدن . (شعوری ). چبیره شدن : بفرمودشان تا چپیره شدندهژبر ژیان را پذیره شدند. فردوسی (ازشعوری ).رجوع به چبیره و چپیره شود.
-
جستوجو در متن
-
چبیره
لغتنامه دهخدا
چبیره . [ چ َ رَ / رِ ] (اِ) چپیره . بمعنی جمع. (برهان ) (جهانگیری ). جمعیت سپاه و مردم باشد. (برهان ). اجتماع مردم در کاری . (انجمن آرا) (آنندراج ). اجتماع و ازدحام مردم و سپاه . (ناظم الاطباء). || (ص ) جمعگردیده و ساخته شده . (برهان ). آماده و مهیا...