کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چُست و چالاک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چست رفتار
لغتنامه دهخدا
چست رفتار. [ چ ُ رَ ] (ص مرکب ) تندرو. سریعالمشی . خطیف . جلد شتابان . رجوع به چست شود.
-
چست سوار
لغتنامه دهخدا
چست سوار. [ چ ُ س َ ] (ص مرکب ) چابک سوار. رجوع به چست سواری شود.
-
واژههای همآوا
-
چست و چالاک
لغتنامه دهخدا
چست و چالاک . [ چ ُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) جلد و چابک . فرز و تند. زبر و زرنگ . تر وچسب . تند و تیز. رجوع به «چست » و «چست چالاک » شود.
-
جستوجو در متن
-
چالاک پوی
لغتنامه دهخدا
چالاک پوی . (نف مرکب ) پوینده ٔ چست و چالاک . تندرو. سریعالسیر. آنکه بتندی و چالاکی راه درنوردد : چو بادند پنهان و چالاک پوی چو سنگند خاموش و تسبیح گوی .سعدی (بوستان ).
-
چابوک
لغتنامه دهخدا
چابوک . (ص ) چابک . چست . چالاک . جلد. و رجوع به چابک و چابوک دست شود.
-
چالاک شدن
لغتنامه دهخدا
چالاک شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چست و چابک شدن . جلد و فرز شدن . تند و تیز شدن . || مجازاً بمعنی بر سر شوق آمدن . خوش و خرم شدن . بانشاط شدن : جسم خاک از عشق بر افلاک شدکوه در رقص آمد و چالاک شد.مولوی .
-
دم پلنگ
لغتنامه دهخدا
دم پلنگ . [ دُ پ َل َ ] (اِ مرکب ) سپاهی چست و چالاک . (ناظم الاطباء).
-
زودهشیار
لغتنامه دهخدا
زودهشیار. [ هَُ ش ْ ] (ص مرکب ) عاقل و زیرک و دانا. (آنندراج ). خردمند و چست و چالاک و بابصیرت . (ناظم الاطباء).
-
وذلة
لغتنامه دهخدا
وذلة. [ وَ ذَ ل َ ] (ع ص ) زن شادمان نیکوقامت . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). زن شادمان چست و چالاک .(ناظم الاطباء). و ابن بزرج گوید: وذلة عبارت است از سبک و چالاک از مردم و شتر و غیره و گویند: خادم وذلة؛ ای خفیف . (اقرب الموارد). رجوع به مدخل بعد ش...
-
زبر و زرنگ
لغتنامه دهخدا
زبر و زرنگ . [ زِ رُ زِ رَ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) (در تداول ) چست و چالاک . رجوع به زبرزرنگ شود.
-
قبراق
لغتنامه دهخدا
قبراق . [ ق ِ ] (ص ) چست و چالاک . و چون لفظ عربی و ترکی نیست باید با غین نوشته شود. (فرهنگ نظام ).
-
چره
لغتنامه دهخدا
چره . [ چ ُرْ رَ /رِ ] (ص ) جره و چست و چالاک و جلد. (ناظم الاطباء).
-
ثقف
لغتنامه دهخدا
ثقف . [ ث ُ ق ُ / ث َ ق َ ] (ع مص ) زیرک و ماهر شدن . || چست و چالاک شدن .