کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چونی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چونی
لغتنامه دهخدا
چونی . (حامص ) چگونگی . (ناظم الاطباء). مقابل چندی و کمیت . (فرهنگ فارسی معین ). کیفیت . (یادداشت مؤلف ) : دعوی که مجرد بود از شاهد معنی باطل شودش اصل به چونی و چرائی .سنائی .
-
واژههای مشابه
-
بی چونی
لغتنامه دهخدا
بی چونی . (حامص مرکب ) بی نظیری و بی مثالی و بی همتایی . (ناظم الاطباء). بی مانندی . بی همتایی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
هفت مهد
لغتنامه دهخدا
هفت مهد. [ هََ م َ ] (اِ مرکب ) کنایه از هفت طبقه ٔ زمین است : ای یار قدیم عهد چونی وی مهدی هفت مهد چونی ؟نظامی .
-
نگونی
لغتنامه دهخدا
نگونی . [ ن ِ] (حامص ) نگون بودن . رجوع به نگون شود : سیب از زنخی بدان نگونی بر نار زنخ زنان که چونی .نظامی .
-
چرائی
لغتنامه دهخدا
چرائی . [ چ ِ ] (حامص ، اِ) رجوع به چِرا شود. || علت . دلیل : باید که چرائی این بدانی . (دانشنامه ٔ علائی چ شرکت مطبوعات ص 88). || چرا گفتن .- چونی و چرائی ؛ بحث و گفتگو : دعوی که مجرد بود از شاهد معنی باطل شودش اصل به چونی و چرائی .سنائی .
-
نگارنگار
لغتنامه دهخدا
نگارنگار. [ ن ِ ن ِ ] (نف مرکب ) نگارنگارنده . صورت ساز : نگار ایزد بی چونی ای نگار رهی زهی نگارنگار و زهی نگارگری .سوزنی .
-
کماً
لغتنامه دهخدا
کماً. [ ک َم ْ مَن ] (ع ق ) از حیث چندی : فلان از این امر کماً و کیفاً آگاه است .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).و رجوع به کَم ّ شود.- کماً و کیفاً ؛ از حیث چندی و چونی .
-
کیفی
لغتنامه دهخدا
کیفی . [ ک َ / ک ِ ] (ص نسبی ) منسوب به کیف . چونی .مقابل کَمّی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || مأخوذ از تازی ، مست و مخمور. || هر چیزی که مستی آورد و نشئه دهد. (ناظم الاطباء).
-
کیفاً
لغتنامه دهخدا
کیفاً. [ک َ فَن ْ ] (ع ق ) از لحاظ کیف . از لحاظ چگونگی . (فرهنگ فارسی معین ). از حیث چونی : فلان از این کار کماً وکیفاً خبر دارد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ره بسته
لغتنامه دهخدا
ره بسته . [ رَه ْ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که راهش بسته باشد. || متعلقان و وابستگان به راه . که وابسته به راه باشد : چو زین ره بستگان یابی رهایی بدانی خود که چونی وز کجایی .نظامی .
-
گوف
لغتنامه دهخدا
گوف . (اِ) بوم ، این لغت در جهانگیری به کاف تازی و در محاوره به کاف فارسی است . (آنندراج ). کوف و جغد. (ناظم الاطباء). بوف . بوم : از شهر همه خرچ خدایان رفتندچون گوف به کنج خانه تنها چونی . حکیم شفائی (از آنندراج ).اما چنانکه از شاهد فوق که آنندراج ن...
-
نگارگری
لغتنامه دهخدا
نگارگری . [ ن ِ گ َ ] (حامص مرکب ) صورتگری . نقاشی . بتگری . عمل نگارگر. رجوع به نگارگر شود : ایا که فتنه شدستی در آزر و مانی پی نگارگری روی آن نگار نگر. سوزنی .نگار ایزد بی چونی ای نگار رهی زهی نگارنگار و زهی نگارگری .سوزنی .
-
نشتی
لغتنامه دهخدا
نشتی . [ ن ِ ] (حامص ) (از: نشت + ی حاصل مصدر، اسم معنی ). (حاشیه ٔ برهان قاطع). به معنی خوشی و نیکی باشد، چه نشت به معنی خوش و نیک است . (برهان قاطع).خوشی . نیکی . (ناظم الاطباء). || (فعل ) به معنی : چونی ؟ و چه حال داری ؟ هم هست . (برهان قاطع).