کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چوبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چوبی
لغتنامه دهخدا
چوبی . (اِخ ) پل چوبی بر خندق قدیم شمال تهران پشت دروازه ٔ شمیران پائین عشرت آباد که اکنون از میان رفته است و محل آن به چوبی شهرت دارد.
-
چوبی
لغتنامه دهخدا
چوبی . (اِخ ) پلی بر زاینده رود بین اسپاهان و جلفا که در مشرق پل چهارباغ واقع شده . (جغرافیای طبیعی ایران ص 89).
-
چوبی
لغتنامه دهخدا
چوبی . (ص نسبی ) منسوب بچوب . (ناظم الاطباء). از چوب . ساخته شده از چوب ، همچون : خانه ٔ چوبی ، پای چوبی ، پل چوبی ، درچوبی ، دسته ٔ چوبی ، قاشق چوبی ، قفس چوبی ، نیمکت چوبی ، تخت چوبی ، میز چوبی ، صندلی چوبی ، صندلی دسته دار چوبی ، قفسه ٔ چوبی ، کفش...
-
واژههای مشابه
-
کاسه ٔ چوبی
لغتنامه دهخدا
کاسه ٔ چوبی .[ س َ / س ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تشتک چوبی .
-
چوب چوبی
لغتنامه دهخدا
چوب چوبی . (ص نسبی مرکب ، اِ مرکب ) دیواری مشبک از چوبها یا نرده هائی که بفاصله بزمین فروبرده باشند. دیوار یادر مشبک و عمودی با چوب . نرده که از چوبهای موازی قائم یا غیر آن بهمان صفت بسازند. (یادداشت مؤلف ).
-
چوبی شدن
لغتنامه دهخدا
چوبی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از جنس چوب گشتن . || همسان و همانند و همشکل چوب گشتن از رنگ و شکل و غیره . || در نباتات چوبی شدن یکی از تغییرات شیمیائی غشاء گلوسیدی سلول است و بعبارت دیگر میتوان گفت که غشاء گلوسیدی درنتیجه ٔ عمل ادسوربسیون بدو ماده ...
-
جستوجو در متن
-
دسورده
لغتنامه دهخدا
دسورده . [ دَس ْ وَ دَ / دِ] (اِ) چوبی باشد که بدان گلوله ٔ خمیر را پهن کنند.(برهان ). چوبی باشد که بدان گلوله ٔ خبز یعنی نان راپهن کنند. (آنندراج ). چوبی که خبازان به آن نان راست کنند. وردنه . محور. و رجوع به وردنه و محور شود.
-
مطخة
لغتنامه دهخدا
مطخة. [ م ِ طَخ ْ خ َ ] (ع اِ) چوبی که طفلان بدان بازی کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). چوبی که کودکان بدان بازی کنندو چوبی گرد که بدان بازی طث کنند. (ناظم الاطباء).
-
جاوش
لغتنامه دهخدا
جاوش . [ وِ ] (اِ) چوبی است که ماست بدان زنند تا مسکه شود.
-
ده تاس
لغتنامه دهخدا
ده تاس . [ دَه ْ ] (اِ مرکب ) کفش چوبی . (ناظم الاطباء).
-
جغ
لغتنامه دهخدا
جغ. [ ج َ ] (اِ) چوبی باشد سیاه به رنگ آبنوس که از آن چیزها سازند و تراشند. (برهان قاطع). || چوبی که دوغ را بدان زنند تا مسکه برآید. چوبی که در جغرات گردانند تا روغن برآید. (غیاث ). چوبی را گویند که در دوغ اندازند و بر هم زنند تا کره ٔ آن را بگیرند. ...
-
نبارش
لغتنامه دهخدا
نبارش . [ ن َ رَ ] (اِ) چوبی باشد که زیر دیواری نهند تا نیفتد یا در زیر چوب شکسته از سقف .(صحاح الفرس ). چوبی را گویند که در زیر چوب سقف که شکسته باشد، نهند و بر دیواری که مشرف بر افتادن باشد، نصب سازند. (برهان قاطع). چوبی که در زیر چوب سقف شکسته و د...
-
مجذاء
لغتنامه دهخدا
مجذاء. [ م ِ ] (ع اِ) چوبی است گرد که بدان بازی کنند و آن سلاح است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چوبی گرد که تازیان بدان بازی کنند و در هنگام حاجت مانند سلاح باشد مر آنان را. (ناظم الاطباء). چوبی گرد که اعراب با آن بازی کنند. (از اقرب الموارد). || منق...