کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چوبدستی چوبدستی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
منسة
لغتنامه دهخدا
منسة. [ م ِن َس ْ س َ ] (ع اِ) چوبدستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).عصا و چوبدستی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
باطون
لغتنامه دهخدا
باطون . (فرانسوی ، اِ)باتون . چوب قانون . باتوم (در تداول عامه ). چوبدستی صاحب منصبان نظامی و پاسبانان . در اصطلاح امروز چوبدستی پاسبانان و مأموران انتظامی شهربانی و آن معمولا حدود نیم گز طول دارد و غالباً از لاستیک درست شود.
-
میتو
لغتنامه دهخدا
میتو. (اِ) نوعی از چوبدستی که دارای سری است شبیه به مرغ با نوکی تیز. (ناظم الاطباء).
-
غرزحلة
لغتنامه دهخدا
غرزحلة. [ غ ِ زَ ل َ ] (ع اِ) چوبدستی . (منتهی الارب ). عصا. (اقرب الموارد).
-
لفخ
لغتنامه دهخدا
لفخ . [ ل َ ] (ع مص ) به چوبدستی زدن بر سر کسی . طپانچه زدن کسی را. (منتهی الارب ).
-
مقدعة
لغتنامه دهخدا
مقدعة. [ م ِ دَ ع َ ] (ع اِ) چوبدستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مطواح
لغتنامه دهخدا
مطواح . [ م ِطْ ] (ع اِ) چوبدستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).عصا و چوب دستی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معفجة
لغتنامه دهخدا
معفجة. [ م ِ ف َ ج َ ] (ع اِ) چوبدستی و آلت زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عصا. (اقرب الموارد).
-
میتخة
لغتنامه دهخدا
میتخة. [ ت َ خ َ ] (ع اِ) چوبدستی . (منتهی الارب ، ماده ٔ وت خ ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مِتّیخَة. (منتهی الارب ).
-
کتک
لغتنامه دهخدا
کتک . [ ک َ / ک ُ ] (اِ) چوبدستی و عصا. (ناظم الاطباء). رجوع به کُتَک شود.
-
کفخ
لغتنامه دهخدا
کفخ . [ ک َ ] (ع مص ) به چوبدستی زدن و بر سر زدن کسی را. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
دست چوب
لغتنامه دهخدا
دست چوب . [ دَ ] (اِ مرکب ) چوبدست . چوبدستی . (آنندراج ). چوبی که هنگام راه رفتن به دست گیرند. (ناظم الاطباء). عصا.
-
قشورة
لغتنامه دهخدا
قشورة. [ ق َش ْ وَ رَ ] (ع مص ) به چوبدستی زدن . (منتهی الارب ): قشوره بالعصا؛ ضربه بها. (از اقرب الموارد).
-
فساء
لغتنامه دهخدا
فساء. [ ف َس ْءْ ] (ع مص ) دریدن جامه را. || به چوبدستی زدن بر پشت کسی . || بازداشتن از چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
باطوم
لغتنامه دهخدا
باطوم . (اِ) باتوم . تلفظ عامیانه کلمه ٔ فرانسوی باطون . چوبدستی مخصوص صاحب منصبان نظامی و پاسبانان . رجوع به باطون شود.