کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهار دست و پا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چهار دست و پا
لغتنامه دهخدا
چهار دست و پا. [ چ َ / چ ِ دَ ت ُ ] (اِ مرکب ) قوائم حیوان ؛ یعنی مجموع شمار دستها و پاهای کسی یا حیوانی . دو دست و دو پای او : چهار دست و پای خود را برداشت [ سگ ] و آوازی حزین و ناله ای از او شنیده میشد. (انیس الطالبین ص 29).
-
واژههای مشابه
-
چهار برگه
لغتنامه دهخدا
چهار برگه . [چ َ / چ ِ ب َ گ َ / گ ِ ] (ص نسبی ) دارای چهاربرگ . || (اِ) در اصطلاح گیاه شناسی گیاهی که چهار برگ داشته باشد یا چهار برگ از برگهای آن رُسته باشد. || صاحب آنندراج گوید: نام گیاهی است . اما بنظر نمیرسد که نام گیاه خاصی باشد بلکه بر هر نوع...
-
چهار تنگ
لغتنامه دهخدا
چهار تنگ . [ چ َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. 64 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
چهار شدن
لغتنامه دهخدا
چهار شدن . [ چ َ / چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دو به اضافه ٔ دو گشتن . اربع شدن . ارباع . (تاج المصادر بیهقی ).
-
چهار فرس
لغتنامه دهخدا
چهار فرس . [ چ َ / چ ِ ف َ رَ ] (اِ مرکب ) (مرکب از چهار+ فرس ) چهارعنصر. چهارآخشیج . رجوع به چارفرس شود.
-
چهار کردن
لغتنامه دهخدا
چهار کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تربیع. (یادداشت مؤلف ).
-
چهار گلخن
لغتنامه دهخدا
چهار گلخن . [ چ َ / چ ِ گ ُ خ َ ] (اِ مرکب ) کنایه از چهارحد جهان باشد. (برهان ) (آنندراج ). || کنایه از چهارعنصر است . (برهان ) (از آنندراج ).
-
چهار منظر
لغتنامه دهخدا
چهار منظر. [ چ َ / چ ِ م َ ظَ ] (اِ مرکب ) کنایه از فلک چهارم است که فلک آفتاب باشد. (آنندراج ).
-
چهار برابر کردن
لغتنامه دهخدا
چهار برابر کردن . [ چ َ / چ ِ ب َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوبار مضاعف کردن . دوبار دوچند کردن . افزودن چیزی یا تعدادی یا عددی تا آنجا که چهار برابر میزان اول شود.
-
چهار جوی فطرت
لغتنامه دهخدا
چهار جوی فطرت .[ چ َ / چ ِ ی ِ ف ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عناصراربعه . چهارمزاج انسان . رجوع به چارجوی فطرت شود.
-
جستوجو در متن
-
چلفتی
لغتنامه دهخدا
چلفتی . [ چ ُ ل ُ ] (ص ) در تداول عامه ، چون به دنبال دست و پاآید (دست و پا چلفتی ) معنی بی عرضه و نالایق و بی دست و پا دهد، چنانکه گویند: فلان کس دست و پا چلفتی است ، یعنی عرضه و لیاقت انجام کاری را ندارد.
-
دست گر
لغتنامه دهخدا
دست گر. [ دَ گ َ ] (ص مرکب ) (از : دست + گر، پسوند فاعلی ) سازنده ٔ دست . صانع دست . (از تعلیقات فیه مافیه ص 335) : مؤمن چون خود را فدای حق کند از بلا و خطر و دست و پا چرا اندیشد چون سوی حق می رود دست و پا چه حاجت است . دست و پا برای آن داد تا از او...
-
بی دست و پا کردن
لغتنامه دهخدا
بی دست و پا کردن . [ دَ ت ُ ک َ دَ ](مص مرکب ) سراسیمه کردن . بی اراده کردن : مصور را کند بیدست و پا حسنی که شوخ افتدنشد نقشی درست از روی او آیینه بردارد.صائب .