کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهارپایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چهارپایه
لغتنامه دهخدا
چهارپایه . [ چ َ / چ ِ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) که دارای چهار پایه باشد. هر چیز که قوائم چهارگانه دارد. چون تخت یا میز و جز آن : این ز نصرت زده سه پایه ٔ بخت فلک آن را چهارپایه ٔ تخت . نظامی . || نوعی وسیله برای نشستن و آن معمولاً سطحی است از ...
-
واژههای مشابه
-
چهارپایه بستن
لغتنامه دهخدا
چهارپایه بستن . [ چ َ / چ ِ ی َ / ی ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) نصب کردن ارکان و قوائم چهارگانه ٔ هرچیزی . || آماده کردن تخت خواب . تخت خواب بستن .
-
جستوجو در متن
-
اسکملة
لغتنامه دهخدا
اسکملة. [ ] (اِ) چهارپایه . صندلی بی دسته و پشت . (دزی ج 1 ص 23).
-
تنغش
لغتنامه دهخدا
تنغش . [ ت َ ن َغ ْ غ ُ ] (ع مص ) لرزیدن و جنبیدن مرغ و چهارپایه و جز آن به جای خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
چارپایه
لغتنامه دهخدا
چارپایه .[ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) چارپا و هر چیز که دارای چهار پایه باشد. (ناظم الاطباء). || کرسیی که دارای چهارپایه باشد. کرسیچه . نوعی صندلی مخصوص که در کفشدوزی ها یا قهوه خانه ها برای نشستن بکار میرود.
-
ساز گاو
لغتنامه دهخدا
ساز گاو. [ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تسمه ٔ چرم که بآن چهارپایه را میرانند. (غیاث ، از لطائف ) (آنندراج ) : که به بندم ای فتی و ساز گاوبر سر و پشتم بزن وین را مکاو.مولوی (مثنوی ).
-
چهارساق
لغتنامه دهخدا
چهارساق . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) این ترکیب در بیت ذیل از نظامی آمده است و از آن معنی چهارپایه و چهارستون برمی آید : دین راکه چهار ساق دادی زینگونه چهارطاق دادی .نظامی .
-
صلا
لغتنامه دهخدا
صلا. [ ص َ ] (ع اِ) || (ع اِ) میانه ٔ پشت مردم یا از هر چهارپایه .(منتهی الارب ). || طرف سرین یا فرجه ٔ میان شرم و دنب یا آنچه جانب راست و چپ دنب است و هما صلوان . (منتهی الارب ). زیر سرین مردم و آن اسب و آنجا که دنبال اسب بر وی آید. (مهذب الاسماء). ...
-
استور
لغتنامه دهخدا
استور. [ اُ ] (اِ). ستور. (زمخشری ).چارپا. چاروا. (انجمن آرا). هر چهارپایه را گویند عموماً و اسب و استر را خصوصاً. (برهان ) : تا چند ازین استور تن کو کاه و جو خواهد ز من .بر چرخ راه کهکشان از بهر او پرکاه شد.مولوی (کلیات شمس ج 2 ص 12).
-
تعرج
لغتنامه دهخدا
تعرج . [ ت َ ع َرْ رُ ] (ع مص ) بند نمودن چهارپایه را در خانه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بند کردن بارگی را در خانه و برپای داشتن . (از اقرب الموارد). || کج شدن بنا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
عجماء
لغتنامه دهخدا
عجماء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعجم . آنکه فصیح نباشد و کلام خود را آشکار نکند اگر چه از عرب بود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || آنکه عرب نبود. (اقرب الموارد). || (اِ) بهیمه . (اقرب الموارد). چهارپایه و منه الحدیث : جرح العجماء جبار. (از منتهی الارب...
-
اخیة
لغتنامه دهخدا
اخیة. [ اَ خی ی َ ] (ع اِ) آخیه . میخ آخور. آری ّ. طنابی یا تیری که از دو سوی بر جائی استوار کنند و رسن ستور بر آن بندند. چوبی کج یا رسنی یا دوالی باشد که هر دو طرف آن در دیوار یا در کوه یا در زمین نیک فروبرده شود و میان هر دو حلقه مانندی بیرون باشد ...
-
چهارطاقی
لغتنامه دهخدا
چهارطاقی . [ چ َ / چ ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب )قبه و گنبدی که بر چهارپایه و ستون استوار شود و ازهر جانب طاقی هلالی دارد و هر یک از طاقهای چهارگانه بر دو پایه و ستون نهاده شود و سقف و قبه و گنبد براین پایه ها و طاقها قرار گیرد. || بنایی مانند این که بر س...