کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهارطاق کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چهارطاق کردن
لغتنامه دهخدا
چهارطاق کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن عمارتی که به چهارطاقی شبیه باشد. چهارطاق پدید آوردن .- چهارطاق کردن در ؛ در را بتمامی بازکردن . هر دو لنگه ٔ در را بالتمام بازکردن . (یادداشت مؤلف ).- || کنایه از بازکردن دو زانوی خمیده ٔ شخص نشست...
-
واژههای مشابه
-
چهارطاق ارکانی
لغتنامه دهخدا
چهارطاق ارکانی . [ چ َ / چ ِ ق ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دنیا. رجوع به چارطاق ارکانی شود.
-
چهارطاق بودن
لغتنامه دهخدا
چهارطاق بودن . [چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) شباهت و مانندگی داشتن به چهارطاق و چهارطاقی . گشادگی داشتن . بازوگشاده بودن .- چهارطاق بودن در ؛ گشاده بودن و باز بودن کامل آن .
-
چهارطاق خوابیدن
لغتنامه دهخدا
چهارطاق خوابیدن . [ چ َ / چ ِ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) خوابیدن به پشت در حالتی که دستها بر زمین کشیده و پاها کاملاً باز و آزاد باشد. رجوع به چارطاق خوابیدن شود.
-
چهارطاق افکن
لغتنامه دهخدا
چهارطاق افکن . [ چ َ / چ ِ اَ ک َ ] (نف مرکب ) آنکه بستر و خوابگاه افکند. که بستر و خوابگاه گسترد. || فراش . (ناظم الاطباء). کنایه از فراش است . رجوع به چارطاق افکن شود.
-
چهارطاق بن
لغتنامه دهخدا
چهارطاق بن . [ چ َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان «مذکوره » از بخش مرکزی شهرستان ساری ، 140 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش برنج و غلات است . شغل اهالی زراعت میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
شمس آباد چهارطاق
لغتنامه دهخدا
شمس آباد چهارطاق . [ ش َ دِ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرودشت بخش زرقان شهرستان شیراز. سکنه ٔ آن 210 تن . آب آن از قنات و راه آنجا ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
جستوجو در متن
-
بلوق
لغتنامه دهخدا
بلوق . [ ب ُ ] (ع مص ) شتافتن . || تمام گشادن در را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چهارطاق کردن . || بردن سیل سنگها را. || ربودن دوشیزگی . (منتهی الارب ).
-
چارطاق
لغتنامه دهخدا
چارطاق . (اِ مرکب ) اطاقی که در بالای سرایها بر چهار ستون بنا کنند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). طاقی که بر چهارپایه استوار باشد بی دیوار : «... و چارطاقها بساختند از چوب سخت بلند و آن را به گز بیاکندند...». (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 450). || نوعی از خیمه ٔ ...