کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهارضرب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چهارضرب
لغتنامه دهخدا
چهارضرب . [ چ َ / چ ِ ض َ ] (اِ مرکب ) بحر هفتم از اصول هفده گانه ٔ موسیقی . (فرهنگ فارسی معین ). || نواختن ضرب چنانکه در زورخانه ها معمول است . || کنایه از تراشیدن موی ریش و سبیل و ابرو چنانکه بعضی قلندران کنند. || لعن چهارضرب ؛ لعنی که عوام متعصب ش...
-
واژههای مشابه
-
چهارضرب زدن
لغتنامه دهخدا
چهارضرب زدن . [ چ َ / چ ِ ض َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از تراشیدن موی ریش و سبیل و ابرو و مژگان باشد و این آئین بعضی از قلندران بوده است : مرا ز صحبت اضداد عشق یار بریدچهارضرب کسی زد کزین چهار برید. ملاقاسم مشهدی .رجوع به چارضرب و چارضرب زدن شود.
-
جستوجو در متن
-
چهارضربه
لغتنامه دهخدا
چهارضربه . [چ َ / چ ِ ض َ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) منسوب به چهارضرب . با چهارضرب . بوسیله ٔ چهارضرب . رجوع به چهارضرب شود.
-
چارضرب زدن
لغتنامه دهخدا
چارضرب زدن . [ ض َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ریش وبروت و دو ابرو تراشیدن . (آنندراج ). || آئین قلندران نامقید است ، گویند فلانی چارضرب زده است . (آنندراج ). و رجوع به چهارضرب زدن شود.
-
دک زدن
لغتنامه دهخدا
دک زدن .[ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) چهارضرب زدن ، یعنی ستردن موی ریش و بروت و ابرو و مژه . و اینجا زدن معنی بریدن دارد یا چنانکه در ریش معمول است بسیار کوتاه کردن است اما نه چنانکه در تراشیدن . رجوع به دک زده شود.
-
صفای قلندری
لغتنامه دهخدا
صفای قلندری . [ ص َ ی ِ ق َ ل َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چارضرب زدن . (آنندراج ). یعنی ریش و سبیل و ابرو را تراشیدن ، و این آئین قلندران نامقید است . (آنندراج ذیل چهارضرب ) : می برد زنگ از دل شانی این صفای قلندری که تراست .شانی تکلو (از آنندراج ...
-
لعن
لغتنامه دهخدا
لعن . [ ل َ ] (ع مص ) نفرین . سنه . بَوه . سب ّ. خِزی . لعنت . نفرین کردن . (ترجمان القرآن جرجانی ).طرد. اِبعاد. راندن و دور کردن از نیکی و رحمت . (منتهی الارب ). دور کردن از خیر. ضد برکت . (قاموس کتاب مقدس ). جرجانی در تعریفات گوید: لعن من اﷲ، هو اب...
-
مخمس
لغتنامه دهخدا
مخمس . [ م ُ خ َم ْ م َ ] (ع ص ) پنج گوشه . (منتهی الارب ). پنج گوشه . پنج گوشه دار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).پنج گوشه کرده شده . (آنندراج ) (غیاث ). هر چیز پنج گوشه و پنج ضلعی : چنانکه چون خطیب از منبر ذکرپیغمبر کند و صلوات دهد روی به جانب ر...
-
دک
لغتنامه دهخدا
دک . [ دَ ] (اِ) نصیب و تقدیر. (برهان ). حصه و نصیب و بهره و تقدیر و قضا. (ناظم الاطباء). || گدائی . (برهان ). فقر و گدائی . (ناظم الاطباء). دق . و رجوع به دق شود. || گدا. (برهان ). گدا و مفلس . (ناظم الاطباء) : بر سر خوان سخن لذت ز من خواه که نیست د...
-
اصول
لغتنامه دهخدا
اصول . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اصل . اساسها و بیخ و بن ها. (فرهنگ نظام ). اصلها. جمع اصل که بمعنی بیخ است . (آنندراج ) (غیاث ). ریشه ها، و اصول و فروع ؛ ریشه ها و شاخه ها. (ناظم الاطباء).- اصول اظفار ؛ بن های ناخن . || قواعد. قوانین . پایه ها. قواعد و قوان...
-
مال
لغتنامه دهخدا
مال . (ع اِ) خواسته . (ترجمان القرآن ) (دهار). خواسته و آنچه در ملک کسی باشد. ج ، اموال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هر چیز که در تملک کسی باشد. (از اقرب الموارد). هر آنچه در تصرف و در ید کسی باشد. خواسته و ثروت و دولت و توانگری . زر و ملک . (ناظم ال...