کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چنگ میان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چنگ میان
لغتنامه دهخدا
چنگ میان . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت سر بخش مرکزی شهرستان آمل . در 12 هزارگزی خاور آمل و دو هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ آمل به بابل واقع است . دشت و معتدل و مرطوب و مالاریائی است و 290 تن سکنه دارد. شیعه اند و بمازندرانی و فارسی تکلم کنند. از ...
-
واژههای مشابه
-
چنگ چنگ
لغتنامه دهخدا
چنگ چنگ . [ چ ُ چ ُ ] (اِ مرکب ) کنایه از سرزنش و ملامت . (لغت محلی شوشتر خطی ).
-
چنگ بر چنگ مالیدن
لغتنامه دهخدا
چنگ برچنگ مالیدن . [ چ َ ب َ چ َ دَ ] (مص مرکب ) دست بر دست زدن . از علائم خشم و حسرت و تأسف : بپوشید ارجاسب خفتان جنگ بمالید برچنگ بسیار چنگ .فردوسی .
-
گیسوی چنگ
لغتنامه دهخدا
گیسوی چنگ . [ سو ی ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از تارهای چنگ . (آنندراج ) (از بهار عجم ) : گیسوی چنگ ببرید به مرگ می ناب تا حریفان همه خون از مژه ها بگشایند. حافظ (از آنندراج ).دو روزه مهلت باقی به عیش ده شاهی چو عمر با لب ساغر گذشت و گیسو...
-
زرین چنگ
لغتنامه دهخدا
زرین چنگ . [ زَرْ ری چ َ ] (اِ مرکب ) معروف . (آنندراج ). چنگی ساخته از زر : هوس را عشق می سازد دل سوزان من صائب خس وخاشاک را این شعله زرین چنگ می سازد.صائب (از آنندراج ).
-
رویین چنگ
لغتنامه دهخدا
رویین چنگ . [ چ َ ] (ص مرکب ) کسی که پنجه ٔ او رویین باشد. (ناظم الاطباء). که چنگال و سرپنجه از روی دارد و آن کنایه از قدرت نیروی سرپنجه است : گرچه شاطر بود خروس به جنگ چه زند پیش باز رویین چنگ .سعدی (گلستان ).
-
الماس چنگ
لغتنامه دهخدا
الماس چنگ . [ اَ چ َ ] (ص مرکب ) آنکه چنگ او قوی و نابودکننده باشد : چو دیوان آهن دل الماس چنگ چو گرگان بدگوهر آشفته رنگ .نظامی .
-
بادام چنگ
لغتنامه دهخدا
بادام چنگ . [ م ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) این لغت در فرهنگ بهار عجم و آنندراج آمده بدون ذکر معنی و در فرهنگهای دیگر نیافته ایم : پسته لبی را نشان در پس بادام چنگ تا دهد ابریشمش فندق تر را نوا.بدر چاچی (از آنندراج ) (از بهار عجم ).
-
چالاک چنگ
لغتنامه دهخدا
چالاک چنگ . [ چ َ ](ص مرکب ) قوی چنگ . قویدست . ماهر. تردست : شتابنده ملاح چالاک چنگ به کشتی درآمد چو پویان نهنگ .نظامی .
-
چنگ ارم
لغتنامه دهخدا
چنگ ارم . [چ َ گ ِ اِ رَ ] (اِخ ) اِرَم نام شخصی است که ساز چنگ را وضع کرده است . (برهان ). و او را آرام و رامی و رامتین نیز گویند. (جهانگیری ) (آنندراج ) : دردل او تاب مهر در لب او آب لطف باغ ارم بر رخان چنگ ارم بر کنار. فخرالدین مبارکشاه .رجوع به ا...
-
چنگ انداختن
لغتنامه دهخدا
چنگ انداختن . [ چ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) چنگ زدن و خراشیدن . رجوع به چنگ زدن شود.
-
چنگ بازداشتن
لغتنامه دهخدا
چنگ بازداشتن . [ چ َ ت َ ] (مص مرکب ) رها کردن و دست کشیدن : یلانند با چنگهای درازندارند از ایران چنین چنگ باز.فردوسی .
-
چنگ برزدن
لغتنامه دهخدا
چنگ برزدن . [ چ َ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) خراشیدن به ناخن یا فروبردن پنج ناخن دست به چیزی . مجازاً، درازدستی کردن . تعدی و تجاوز کردن . چیزی را ربودن : بقندیل قدیمان در زدن سنگ به کالای یتیمان برزدن چنگ . نظامی . || نواختن چنگ : بینی آن ترکی که چون او...
-
چنگ برگرفتن
لغتنامه دهخدا
چنگ برگرفتن . [ چ َ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دست بازداشتن . دست برگرفتن : بتیغ از غرض برنگیرند چنگ که پرهیز و عشق آبگینه ست و سنگ .سعدی (بوستان ).