کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چنگل باز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چنگل باز
لغتنامه دهخدا
چنگل باز. [ چ َ گ َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پنجه ٔباز. مخلب . (منتهی الارب ) : نی نی که همچو چنگل باز است زلف اومن پر ز بیم او چو کبوتر همی زنم . معزی .که مرغ در قفس ایمن بود ز چنگل باز. عمعق .کبوتر بچه چون آید به پروازز چنگ شه فتد در چنگل باز...
-
واژههای مشابه
-
چنگل وا
لغتنامه دهخدا
چنگل وا. [ چ َ گ َ ](اِخ ) دهی است از دهستان بویراحمد بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع در 22000 گزی شمال خاوری بهبهان و18000 گزی شمال راه ارابه رو بهبهان واقع شده است . کوهستانی و هوای آن معتدل است . 200 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصول عم...
-
جستوجو در متن
-
ذومخلب
لغتنامه دهخدا
ذومخلب . [ م ِ ل َ ](ع ص مرکب ) چنگل دار. چون باز و شاهین و مانند آن .|| چنگال دار، چون شیر و ببر وپلنگ و جز آنان . ذوظفر.
-
کلالیب
لغتنامه دهخدا
کلالیب . [ ک َ ] (ع اِ) ج ِ کُلاّ ب و کُلّوب بمعنی مهماز و آن میخ پاشنه موزه ٔ رائض باشد که بر تهیگاه ستور می زنند وقت راندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || چنگل باز. (منتهی الارب ). کلالیب البازی ؛ چنگالهای باز.(از اقرب الموارد). |...
-
اغری
لغتنامه دهخدا
اغری . [ اُ ] (اِ) ترکی است . دزد. چنانچه از نصاب ترکی و از اهل زبان بتحقیق پیوسته . (آنندراج ). دزد. (ناظم الاطباء). دزد. اوغری . (فرهنگ فارسی معین ).- باز اغری ؛ باز معلَّمی که بتعلیم قوشچیان برای صید مرغابی سر به آب فروبرده به روی آب رود، مرغابیا...
-
ذوات المخلب
لغتنامه دهخدا
ذوات المخلب . [ ذَ تُل ْ م ِ ل َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) پنجه و چنگال داران از جانوران چون گربه و ببر و پلنگ و شیر و مانند آن . و چنگل داران از مرغان شکاری یعنی جوارح طیور چون باز و شاهین و شنغار و جز آن و در السامی فی الاسامی گوید: ذوات المخلب ؛ مرغ...
-
خشین
لغتنامه دهخدا
خشین . [ خ َ ] (اِ) هر چیز سیاه رنگ تیره که در آن سپیدی باشد مانند کوه برفدار. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ). رجوع به خشینه شود. || بازی را گویند که پشت آن کبود و تیره و چشمهایش سیاه رنگ بود و بعد از تولک اول چشم...
-
ورتیج
لغتنامه دهخدا
ورتیج . [ وَ ] (اِ) وردیج . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). طائری است که آن را سلوی و سمانی گویند. (برهان ). سمانی . (دهار). کرک . (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). بلدرچین . (برهان ) (ناظم الاطباء). بدبده . سلوی . (برهان ) (صراح ) (مج...
-
تیزپر
لغتنامه دهخدا
تیزپر. [ پ َ ] (نف مرکب ) همان تیزبال است . (آنندراج ). مرغی که به تندی و سرعت پرواز می کند. (ناظم الاطباء). که به شتاب پرد. که تند پرد. تیزپرواز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : از آن بیشه بگریختی شیر نرهمی ز آسمان کرکس تیزپر. فردوسی .رستم چرا نخواند به...
-
قهقهة
لغتنامه دهخدا
قهقهة. [ ق َ ق َ هََ ] (ع اِمص ، اِ) قهقهه . خنده ٔ سخت با آواز و گردانیدن آواز در خنده . (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب ). خنده به آواز بلند. (برهان ). رجوع به قه شود. || رفتار سخت . (ناظم الاطباء). || نوعی از رفتار و آن مقلوب هقهقه است . (از منتهی ا...
-
افغان کردن
لغتنامه دهخدا
افغان کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ای خدایا گفتن به استغاثه . زاری کردن . ناله کردن : بانگ بردارند و بخروشند بر امید خوردچون حدیث جو کنی بیشک خران افغان کنند. ناصرخسرو.مطرب همی افغان کند که می خورای شاه که این جشن خسروان است . ناصرخسرو.گر عیب من ز...
-
شانه کردن
لغتنامه دهخدا
شانه کردن . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با شانه مو را باز کردن و پاک کردن . (فرهنگ نظام ). بمعنی شانه زدن . (بهار عجم ) (آنندراج ). خوارکردن و از هم باز کردن تارهای موی سر تا درهم و ژولیده و کرک ننماید : که باز شانه کند همچو باد سنبل رابه پیش چنگ...
-
بهاءالدین
لغتنامه دهخدا
بهاءالدین . [ب َ ئُدْ دی ] (اِخ ) محمدالاوشی . مذکری خوش گوی و پیری جوان طبع و فصیحی لطیفه پرداز بود. پیوسته در مخاطبه ٔخود گفتی : ای بهای اوشی تو بهای اوشی و هر چند نظم او مطبوع و رایق بود ولیکن نثر او بر نظم فایق است وجمله ٔ افاضل عصر انصاف داده ان...