کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چندراهۀ لولهای دود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اگزوز
لغتنامه دهخدا
اگزوز. [ اِ زُزْ ] (از انگلیسی ، اِ) اکزوز. در اصطلاح فنی به دود حاصل از احتراق گازبنزین در ماشین اطلاق شود. (فرهنگ فارسی معین ). || تمام مسیر حرکت دود مذکور (دود حاصل از سوختن گاز بنزین در اتومبیل ). (از فرهنگ فارسی معین ).- لوله ٔ اگزوز ؛ لوله ٔ آه...
-
دود زدن
لغتنامه دهخدا
دود زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) دود برآمدن . دود بیرون زدن . دود بیرون شدن چنانکه از لوله ٔ بخاری . || برآمدن فتیله ٔ چراغ و غیره تا آنجا که شعله با دود برآید: چراغ دود می زند. (یادداشت مؤلف ).- دود بیرون زدن ؛ بیرون شدن دود. بیرون آمدن دود. برآمدن ...
-
لوله ای
لغتنامه دهخدا
لوله ای . [ لو ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) به شکل لوله . استوانه ای . || قسمی قفل . || قسمی پیوند درختان .
-
لوله پاک کن
لغتنامه دهخدا
لوله پاک کن . [ لو ل َ / ل ِ ک ُ] (نف مرکب ) آنکه دوده ٔ دودکش بخاری و غیره پاک کند. || (اِ مرکب ) دسته ای از موی اسب یا لته ای بر سر چوبی استوار کرده پاک کردن لوله ٔ لامپا را.
-
چپق
لغتنامه دهخدا
چپق . [ چ ُ پ ُ] (ترکی ، اِ) یک نوع حقه ای که در آن توتون ریخته و لوله ای بآن وصل نموده و بر روی توتون آتش گذاشته جهت گرفتن دود بکشند. (ناظم الاطباء). آلتی است برای کشیدن دود، دارای دسته ای که میانش سوراخ است و وصل به سر چپق ، که عموماً ظرف گلی پخته ...
-
گاه دود
لغتنامه دهخدا
گاه دود. (اِ مرکب ) دود کوره : پیری مرا بزرگری افکند ای شگفت بی گاه دود زردم و همواره سرف سرف . کسائی (از فرهنگ اسدی نخجوانی ).در لغت فرس اسدی چ مرحوم اقبال ص 245 از قول کسائی چنین آمده : بی گاه و دود زردم و هموار سرف سرف .
-
کالیبر
لغتنامه دهخدا
کالیبر. (فرانسوی ، اِ) بمعنی قطر درونی استوانه . قطر درونی احجام استوانه ای : کالیبر لوله ٔ تپانچه ، کالیبر لوله ٔ تفنگ و توپ و غیره .
-
لوله
لغتنامه دهخدا
لوله . [ لو ل َ / ل ِ ] (اِ) انبوب . نایژه . قصب . قصبه . اَنبوبه . نایزه . تنبوشه . تنوره . مِبْزَل . مِبزَلَه . ماشوره . (برهان ). ناوه ٔ کوزه . (آنندراج ). هر چیز میان کاواک دراز که گذرانیدن مایعی را به کار باشد. هر مجرای استوانه ای شکل . آنچه مدو...
-
گه لوله
لغتنامه دهخدا
گه لوله . [ گ ُه ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) لوله ٔ گه . سنده . پلیدی و نجاست استوانه ای شکل . || در تداول عامه ، دشنامی است به کنایه .
-
لوله شدن
لغتنامه دهخدا
لوله شدن . [ لو ل َ/ ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به شکل لوله درآمدن . شکل استوانه ای گرفتن چیزی ، چون فرش یا کاغذ که درنوردند.
-
مشتوک
لغتنامه دهخدا
مشتوک . [ م ُ ] (اِ)قسمت زیرین لوله ٔ سیگارت که تهی است و توتون در آن نیست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). لوله ای از مقوا که در ته سیگار نصب شود. || لوله ٔ فلزی یاچوبی و جز آن که سیگار را بر آن نصب کنند و کشند.
-
دود کردن
لغتنامه دهخدا
دود کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پدید آوردن دود. (ناظم الاطباء). تولید دود. دود برانگیختن . (یادداشت مؤلف ). اکباء. (منتهی الارب ). ادخان . (تاج المصادر بیهقی ). دخن .(دهار). تدخین . (المصادر زوزنی ). عثن (تاج المصادر بیهقی ). || سوختن . در آتش ریخت...
-
دودکش
لغتنامه دهخدا
دودکش . [ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) نفس کش . (ناظم الاطباء). دودآهنگ . دودآهنج . رجوع به دودآهنگ شود. || روزن مطبخ که فکر یا فکز نیز گویند. (ناظم الاطباء). روزن مطبخ و حمام و جز آن . (از لغت فرس اسدی ) (از آنندراج ) (از غیاث ). روزن مطبخ و گرمابه و دیگد...
-
لوله مان
لغتنامه دهخدا
لوله مان . [ لو ل َ ] (اِخ ) (شاید از لولی یا لوری ومان به معنی جای و خانه ) لولمان . قریه ای به گیلان نزدیک آستانه ٔ سیدجلال الدین اشرف ، کنار راه رشت به لاهیجان و میان رشت آباد و کوچصفهان در 575هزارگزی تهران .
-
تنگ
لغتنامه دهخدا
تنگ . [ ت ُ ] (اِ) کوزه ٔ سرتنگ گردن کوتاه را گویند. (برهان ). کوزه ای است سفالین یا بلورین بیضی شکل که لوله و نایژه ٔ آن بر سرش قرار دارد و لوله اش آنجا که به کوزه متصل شود تنگ است و سر لوله فراخ و گشاد است . بلبله . صراحیه . (فرهنگ فارسی معین ). کو...