کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چنبری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چنبری
لغتنامه دهخدا
چنبری . [ چَم ْ ب َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: آبادیی است قدیم النسق از جمله ٔ قرا و مزارع طبس میباشد که در جلگه واقع است و هوایی معتدل دارد و محصول آن گندم و جو است و از آب قنات مشروب میشود. (از مرآت البلدان ج 4 ص 274).
-
چنبری
لغتنامه دهخدا
چنبری . [ چَم ْ ب َ ] (ص نسبی ) مدور و گرد دایره ای . (ناظم الاطباء). چنبرمانند. حلقه مانند. دایره مانند. هر چیز که چون کم غربال و چنبر دف و امثال اینها باشد : طلب کن بقا را که کون و فسادهمه زیر این گنبد چنبریست . ناصرخسرو.از روی چرخ چنبری رخشان سهیل...
-
واژههای مشابه
-
گنبد چنبری
لغتنامه دهخدا
گنبد چنبری . [ گُم ْ ب َ دِ چَم ْ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : طلب کن بقا را که کون و فسادهمه زیر این گنبد چنبری است .ناصرخسرو.
-
چرخ چنبری
لغتنامه دهخدا
چرخ چنبری . [ چ َ خ ِ چَم ْ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آسمان . (ناظم الاطباء). چرخ . کنایه از آسمان است : چنبر از هم برگشاید چرخ از اقبال توگر نگردد بر ره رأی تو چرخ چنبری . سوزنی .رجوع به چرخ شود.
-
جستوجو در متن
-
حلقوی
لغتنامه دهخدا
حلقوی . [ ح َ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب به حلقه . || چنبری .
-
لخج
لغتنامه دهخدا
لخج . [ ل َ] (اِ) زاگ سیه که رنگرزان دارند. لخچ : بینی آن زلفینکان چون چنبری بالابخم کش بلخج اندر زنی ایدون شود چون آبنوس .طیان .
-
صبح وش
لغتنامه دهخدا
صبح وش . [ ص ُ وَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) صبح رنگ . سپید. نورانی : دوش که صبح چاک زد صدره ٔ چرخ چنبری خضر درآمد از درم صبح وش از منوری .خاقانی .
-
دوتاهی
لغتنامه دهخدا
دوتاهی . [ دُ ] (ص نسبی ) دوتا. خمیده . چنبری . دوتو. دوتایی . گوژ. کج . دوتاه .- دوتاهی کردن قد ؛ خم دادن آن . خم کردن قد احترام بزرگی را : دانش نبود آنکه پیش شاهان یکباره قدت را کنی دوتاهی .ناصرخسرو.
-
خرمن رویه
لغتنامه دهخدا
خرمن رویه . [ خ َ / خ ِ م َ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) چنبری که در جای خرمن روید. پس از آنکه غلات و تخمهایی بر اثر خرمن کردن از خرمن گیاه برمیدارند آنچه را در زمین ماند و بعداً سبز شود خرمن رویه می نامند.
-
فریس
لغتنامه دهخدا
فریس . [ ف َ ] (ع اِ) چنبر. (منتهی الارب ). چنبری که از چوب سازند. (برهان ). حلقه ای است از چوب که برای بستن بار بر سر ریسمان بندند. (فرهنگ فارسی معین ) (اقرب الموارد). || (ص ) کشته . ج ، فَرسی ̍. (منتهی الارب ). قتیل . ج ، فرسی . (اقرب الموارد).
-
پاشیده
لغتنامه دهخدا
پاشیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) پراکنده . متفرق . برافشانده . برشاشیده . منثور : از روی چرخ چنبری رخشان سهیل و مشتری چون بر پرند ششتری پاشیده دینار و درم . لامعی (دیوان چ دبیر سیاقی ص 97). || فروریخته : زبس خون که هر جای پاشیده بودزمین همچو روی خراشیده ...
-
خدمت آوردن
لغتنامه دهخدا
خدمت آوردن . [ خ ِ م َ وَ دَ ] (مص مرکب ) بندگی کردن . طاعت کردن . از در تکریم و تعظیم و نماز درآمدن : خدمتش آرد فلک چنبری بار دهد رأفت خدمتگری . نظامی . || عرضه کردن آنچه از سر بندگی و اخلاص و ارادت کرده شده است : نگویم خدمت آوردیم و طاعت که از تقص...
-
چیغاب
لغتنامه دهخدا
چیغاب . (اِخ ) دهی است از بخش موسیان شهرستان دشت میشان . در 32هزارگزی جنوب خاوری موسیان کنار راه اتومبیل رو دزفول به موسیان واقع است . 250 تن سکنه دارد. از رودخانه چیغاب و چشمه ٔ عین خوش آبیاری میشود. ساکنینش از طایفه ٔ چنبری هستند. (از فرهنگ جغرافیا...