کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چنانچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سهم الحشم
لغتنامه دهخدا
سهم الحشم . [ س َ مُل ْ ح َ ش َ ] (ع اِ مرکب ) نام عهده چنانچه سرلشکر و بخشی فوج . (غیاث ) (آنندراج ).
-
لائی
لغتنامه دهخدا
لائی . (حامص ) لاییدن . گفتن . تنها در ترکیب به کار رود چنانچه در کلمه ٔ مرکب هرزه لائی . رجوع به لائیدن شود.
-
گل میزان
لغتنامه دهخدا
گل میزان . [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) کنایه از زُهره ، چنانچه خار عقرب کنایه از بهرام است . (از آنندراج ). زهره ، چرا که میزان خانه ٔ زهره است . (غیاث ).
-
دزپل
لغتنامه دهخدا
دزپل . [ دِ پ ُ ](اِخ ) نام محلی به قم ، و در تاریخ قم (ص 32) چنین آمده است : جلنبادان چنانچه مشاهده میرود موضع حصن است که دزپل می گویند و ممجان موضع دیه است .
-
اخشام
لغتنامه دهخدا
اخشام . [ اَ ] (اِخ ) طائفه ای اند صحرانشین . || (اِ) کنایت از حوائج دیگ است چنانچه زیره و فلفل و میخک و هرچه مانند این باشد. کذا فی العلمی . (مؤید الفضلاء).
-
سلم
لغتنامه دهخدا
سلم . [ س َ ل َ ] (ع اِ) نام درختی است . (غیاث ). نوعی درخت در بندرعباس و نام دیگر آن کرت است . (یادداشت مؤلف ). درخت خارآور. (مهذب الاسماء). درخت مغیلان . (الفاظ الادویة). درخت عضاة، یا عام است . || پیش دادن بها و منه بیع سلم . (منتهی الارب ). پیشی...
-
کماه
لغتنامه دهخدا
کماه . [ ک َ ] (ع اِ) سماروغ . (فرهنگ فارسی معین ). کماه معروف است در زیرزمین از تاثیر جرم قمر تخم می رویاند چنانچه گز انگبین از هوا حاصل می شود. (نزهةالقلوب ). و رجوع به کماة و کماءة شود.
-
کلایه
لغتنامه دهخدا
کلایه . [ ک َ ی َ / ی ِ ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه ، چنانچه در حسن کلایه ، خراطه کلایه ، تاوی کلایه ، کبودکلایه ، کوکلایه ، کی کلایه ، میشه کلایه ، نخجیرکلایه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلا شود.
-
سفیدکاسه
لغتنامه دهخدا
سفیدکاسه . [ س َ / س ِ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) جوانمرد. صاحب همت بود خلاف سیه کاسه که خسیس و دون همت باشد. (از برهان ) (آنندراج ). جوانمرد چنانچه سیاه کاسه یعنی بخیل . (رشیدی ).
-
طریقه ٔ شمس
لغتنامه دهخدا
طریقه ٔ شمس . [ طَ ق َ / ق ِ ی ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عبارت است از دائرةالبروج ، چنانچه در ضمن لفظ دائره بیان آن گذشت . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
شفی
لغتنامه دهخدا
شفی . [ ش َ فا ](ع اِ) اندک ، چنانچه مرد را هنگام مرگ ، و ماه را گاه محاق و آفتاب را به وقت غروب گویند: مابقی منه الا شفی ً؛ یعنی کم . (منتهی الارب ). و رجوع به شَفا شود.
-
لیلنگ
لغتنامه دهخدا
لیلنگ . [ لی ل َ ] (اِ) لیلنج . نیلج . لیلج . نیله . نیل . صاحب آنندراج گوید: اصل در آن نیل رنگ بوده ، لام و جیم تبدیل یافته اند، چنانچه لیلوپل . (آنندراج ). رجوع به لینج شود.
-
محاسبت
لغتنامه دهخدا
محاسبت . [ م ُ س َب َ ] (ع مص ) محاسبة. حساب کردن . (از منتهی الارب ).- علم محاسبت ؛ علم حساب . علم شمار : و در علم محاسبت چنانچه معلوم است چیزی دانم . (گلستان ). رجوع به محاسبة شود.
-
بحر اصول
لغتنامه دهخدا
بحر اصول . [ ب َ رِ اُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بحر نغمه . وزن نغمه که در عرف هند تال گویند چنانچه بحر شعر وزن شعر به اصطلاح عروضیان . (آنندراج ).
-
بسنو
لغتنامه دهخدا
بسنو. [ ب ُ ](اِ) آرام یافتن بچیزی و انس گرفتن با کسی بلکه وجود او بسبب وجود چیز دیگری باشد چنانچه بعضی موحدان میگویند که وجود عالم پرتو وجود باریتعالی است ، او بذاته وجود ندارد. (مؤید الفضلاء). رجوع به بسو شود.