کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چنان
لغتنامه دهخدا
چنان . [ چ َ ] (اِ) بمعنی کوشیدن است . (از برهان )(از انجمن آرا). کوشش و جد و جهد. (ناظم الاطباء).
-
چنان
لغتنامه دهخدا
چنان . [ چ َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء).
-
چنان
لغتنامه دهخدا
چنان . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از بخش چوار شهرستان ایلام که در 15 هزارگزی شمال باختری چوار و 15 هزارگزی شمال باختری راه شوسه ٔ ایلام به شاه آباد واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 100 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه . محصولش غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری...
-
چنان
لغتنامه دهخدا
چنان . [ چ ُ/ چ ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مخفف «چون آن » و «چونان ». (برهان ). مخفف «چونان » است ، یعنی چون آن . (انجمن آرا). مرکب است از لفظ «چون » که از ادات تشبیه و «آن » که اسم اشارت است ، و ناچار است بودن کاف بیانیه بعد از وی خواه مذکور بود، خواه م...
-
واژههای مشابه
-
هم چنان
لغتنامه دهخدا
هم چنان . [ هََ چ ُ / چ ِ ] (ق مرکب ) همچنان . چنان که بود. مانند پیش یا مانند دیگری . همان طور : چون بگردد پای او از پایدان آشکوخیده بماند هم چنان . رودکی .بزرگان لشکر همه همچنان غریوان و گریان و زاری کنان . فردوسی .چنان چون پدر داد شاهی مرادهم هم چ...
-
چنان و چنین
لغتنامه دهخدا
چنان و چنین . [ چ ُ / چ ِ ن ُ چ ُ / چ ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کذا و کذا. مؤلف آنندراج بنقل از جواهرالحروف نویسد که : «چنان و چنین » را جایی استعمال کنند که دو چیز یا دو شخص مجهول الحقیقة مراد باشند. لیکن ظاهراً این تعریف درست نیست و «چنان و چنین...
-
جستوجو در متن
-
کیت و کیت
لغتنامه دهخدا
کیت و کیت . [ ک َ ت َ وَ ک َ ت َ / ک َ ت ِ وَک َ ت ِ ] (ع اِ مرکب ) چنین و چنان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). چنین و چنان : و کان من الامر کیت و کیت ؛ بود آن چنین و چنان . (ناظم الاطباء).
-
گنبدگر
لغتنامه دهخدا
گنبدگر. [ گُم ْ ب َ گ َ ] (ص مرکب ) سازنده ٔ گنبد. کسی که گنبد بنا کند : چون چنان هفت گنبد گهری کرد گنبدگری چنان هنری .نظامی (هفت پیکر ص 144).
-
ضابوک
لغتنامه دهخدا
ضابوک . (ع اِ) آنکه در خواب چنان نماید که مردم را فروگرفته است . (مهذب الاسماء) .
-
کارسنج
لغتنامه دهخدا
کارسنج . [ س َ ] (نف مرکب ) کارآگاه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه کار را سنجد. آنکه جواب کار را نیک نگرد : ز بسیاری راه و گنجی چنان سخن راند با کارسنجی چنان . نظامی (از آنندراج ).|| (اِمرکب ) لفافه ای که زردوزان برای قماش سازند.
-
مفتکر
لغتنامه دهخدا
مفتکر. [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) فکرکننده . اندیشه کننده : مشتغل توام چنان کز همه چیز غایبم مفتکر توام چنان کز همه چیز غافلم . سعدی .و رجوع به افتکار شود.
-
عادت داشتن
لغتنامه دهخدا
عادت داشتن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) خو گرفتن به چیزی : چنان دانم که بسیار خوردن عادت داری . (گلستان ).
-
کیت و ذیت
لغتنامه دهخدا
کیت و ذیت . [ ک َ ت َ وَ ذَ ت َ ] (ع اِ مرکب ) چنان و چنین . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به مدخل بعد شود.