کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چلم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چلم
لغتنامه دهخدا
چلم . [ چ َ ل َ ] (اِ) به لغت اهالی مازندران ، چگلگ و توت فرنگی . (ناظم الاطباء).
-
چلم
لغتنامه دهخدا
چلم . [ چ َ ل َ ] (اِ)در گرگان ؛ به «همیشک » که درختچه ای است کوچک و در همه ٔ نقاط جنگلهای شمال موجود است ، گویند. در تلفظ گرگانیان درختی است که نام علمی آن «داناراسمزا» می باشد. و رجوع به همیشک شود.
-
چلم
لغتنامه دهخدا
چلم . [ چ َ ل َ / چ ِ ل ِ ] (اِ) چیزی که تنباکو در آن گذاشته آتش بر آن نهند. (آنندراج ). مأخوذ از هندی ؛ به معنی سر غلیان گلی . (از ناظم الاطباء). مرادف چلیم و سر قلیان (مجموعه ٔ مترادفات ص 119). حقه ٔ قلیان :باقر، چلمی چو نافه ٔ آهو کوچون فاخته تا ...
-
چلم
لغتنامه دهخدا
چلم . [ چ ِ ل ُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) چهلم و چیزی که در مرتبه ٔ چهل واقع شده باشد. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
چلیم
لغتنامه دهخدا
چلیم . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) چیزی که تنباکو در آن گذاشته آتش بر آن نهند. (آنندراج ). مرادف چلم . (از آنندراج ). مأخوذ از هندی چلم و سرغلیان . (ناظم الاطباء). در لهجه ٔ بلوچی قلیان : ما چو طغرا بهواداری مینامئلیم دستیار نی بدبوی چلیم اینجا کیست ؟. باقر ...
-
سرغلیان
لغتنامه دهخدا
سرغلیان . [ س َ غ َل ْ ] (اِ مرکب ) چلم . حقه ٔ تنباکو. (غیاث ) (آنندراج ). سرقلیان . (ناظم الاطباء).
-
سرقلیان
لغتنامه دهخدا
سرقلیان . [ س َ ق َل ْ ] (اِ مرکب ) سرغلیان . چیزی است که تمباکو در آن گذاشته آتش بر آن گذارند و در هندوستان چلم و در فارسی سرچلم و چلم و قلیان هر دو بمعنی حقه است که مشهور و متعارف است . (آنندراج ). قسمتی از قلیان از سفال یا چینی یا سنگ که تنباکو و ...
-
همیشک
لغتنامه دهخدا
همیشک . [ هََ ش َ ] (اِ) نامی است که در نور و کجور به نوعی درخت دهند و در مازندران قَلَم (به فتح اول و ثانی ) و در گرگان چلم و در رامیان مازرا گویندو در نقاط مختلف گیلان نامهای دیگر بر آن نهاده اند. بوته ای زینتی است که همیشه سبز است . اردشیرجان . حی...
-
کچل
لغتنامه دهخدا
کچل . [ ک ُ چ َ / ک َ چ َ ] (اِ) بمعنی کچک و آن جانوری باشد که مشک آب را پاره کند. (از برهان ). جانور مشک در. کچل و کچر یکی تصحیف است . (از آنندراج ). رجوع به کچل شود. || (ص ) آدمی و حیوانی را نیز گفته اند که پایهای او کجواج باشد یعنی راست و درست نبا...
-
توت فرنگی
لغتنامه دهخدا
توت فرنگی . [ ف َ رَ ] (اِ مرکب ) چیالک . (فرهنگ فارسی معین ). توت سه گل ... به ترکی چیالک گویند کهج نامند. (ناظم الاطباء: توت سه گل ). گیاهی است از نوع گل سرخیان که میوه ٔ آن گلی رنگ با طعمی شیرین و مطبوع است . (از لاروس ). جزو گیاهان پایاست و دارای...
-
چلیدن
لغتنامه دهخدا
چلیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) روان شدن . (آنندراج ). رفتن . (غیاث ). رفتن و روان شدن . (ناظم الاطباء) : چون ز ستوری به مردمی نشوی ای پسر و از خری برون نچلی . ناصرخسرو.از چلچل تو پای من ِ زار شد کچل من خود نمی چلم تواگر میچلی بچل . میرخسرو (از آنندراج ).و ...
-
نگاری
لغتنامه دهخدا
نگاری .[ ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به نگار. (فرهنگ فارسی معین ). || نگارین . منقش . مزین . || (اِ) قسمتی از شکمبه ٔ گوسفند که دارای اشکال هندسی مسدس شکل است . شکمبه ٔ گوسفند به سیرابی ، نگاری ، شیردان وهزارلا تقسیم می شود. || ابزار کشیدن شیره ٔتریاک . لو...
-
چیالک
لغتنامه دهخدا
چیالک . [ ل َ ] (اِ) توت فرنگی . چیلک . شاکله . چلم . در عربی آن را فروله و شُلیک خوانند. گیاهی از خانواده ٔ گلسرخیان و از تیره ٔ چیالک هاست و چند سال عمر میکند. جوانه ای میزند که نمو آن ساقه ٔ خزنده ٔ چیالک را تشکیل میدهد. این ساقه بر زمین میخزد، و ...
-
ساری
لغتنامه دهخدا
ساری . (اِخ ) (شهرستان ...) در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده : یکی از شهرستانهای مازندران (استان دوم کشور) و خلاصه ٔ مشخصات آن بشرح زیر است : حدود - از طرف شمال به دریای مازندران ، از جنوب به سلسله ٔ جبال البرز (مقسم المیاه بین این شهرستان و شهرستانهای ...