کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
درافزار
لغتنامه دهخدا
درافزار. [ دَ اَ ] (اِ مرکب ) آنچه در را باید، از لولا و چکش و چفت و رزه و گل میخ و غیره . (یادداشت مرحوم دهخدا). آلات و ادوات در : پس دری کردم از سنگ و درافزاری که بدو آهن هندی نکند کاری .منوچهری .
-
دروبند
لغتنامه دهخدا
دروبند. [ دَ ب َ ] (اِ مرکب ) به معنی بند در و قفل ، به زیادت واو، چنانکه تنومند و برومند. (غیاث ) (آنندراج ). در و دربند. در با جمیع آلات و ادوات مسدود کردن آن از چفت و رزه و کلان و کلیدان و شب بند و غیره .
-
زوفرین
لغتنامه دهخدا
زوفرین . (اِ) زرفین در خانه و صندوق را گویند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). زوفلین . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). آهنی که به چهارچوبه ٔ در کوبند و قفل در آن گذارند و عوام زلفین و زرفین بکسر گویند....
-
نرماده
لغتنامه دهخدا
نرماده . [ ن َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) خنثی . (بحر الجواهر) (ناظم الاطباء). آنکه آلت مردان و زنان هر دو را دارا باشد. (ناظم الاطباء) : همچو خنثی مباش نرماده یا همه سوز باش یا همه ساز. سنائی .لاف مردی زنی و زن باشی همچو خنثی مباش نرماده . سعدی . || (اصطلا...
-
کلون
لغتنامه دهخدا
کلون . [ ک ُ ] (اِ) کلان . قید چوبی که پشت در نصب کنند و در را بدان بندند. (فرهنگ فارسی معین ). کلان . کلیدان . غلق . فلج .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چفت و بست پشت در. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). و رجوع به کلان شود.
-
زرفنة
لغتنامه دهخدا
زرفنة. [ زَ ف َ ن َ ] (ع مص ) همچو زنجیر ساختن : زرفن صدغه ؛ همچو زنجیر ساخت زلف را. مولده و مأخوذ است از زرفین . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فعلی است که عرب از زورفین و زولفین فارسی ، بمعنی رزه ٔ چفت کرده است ....
-
زوفلین
لغتنامه دهخدا
زوفلین . (اِ) بمعنی زورفین که زرفین درخانه و صندوق باشد. (برهان ). بمعنی زوفرین است . (جهانگیری ). زفرین . زوفرین . زولفین . زورفین . رزه که چفت بدان افتد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : مردم دانا نباشد دوستش یک روز بیش هر کسی انگشت خود یک ره کند در زوف...
-
چفتگی
لغتنامه دهخدا
چفتگی . [ چ َ / چ ِ ت َ / ت ِ ] (حامص ) خم زلف و چوب و غیره . (فرهنگ اسدی چ اقبال در لغت خم ص 344). خمیدگی . انحناء : همیشه تا که زنخدان و زلف دوست بودز روی گردی گوی و ز چفتگی چوگان . فرخی .رجوع به چفت و چفتن شود.
-
چفته بند
لغتنامه دهخدا
چفته بند. [ چ َ ت َ / ت ِ ب َ ] (اِ مرکب ) چفته . جفته . چفته بندی . وادیج . واییج . چوب بندی تاک انگور و امثال آن . داربست مو. شاخه هایی از درخت یا چوبهائی که بر پا داشته اند تا درخت انگور را بر آن بگسترانند. و رجوع به چفت و چفته و چفته بندی شود.
-
چلنگری
لغتنامه دهخدا
چلنگری . [ چ ِ ل ِ گ َ ] (حامص ) قفل و کلیدسازی . ساختن چیزهای خرد آهنین از قبیل قفل و کلید و چفت و رزه و میخ و انبر و نظایر اینها. عمل چلنگر. کار و پیشه ٔ قفل ساز. و رجوع به چلنگر شود. || (اِ) دکان و کارگاه چلنگر. رجوع به چلنگرخانه شود.
-
چیلان
لغتنامه دهخدا
چیلان . (اِ) آلات و ادواتی که از آهن سازند مانند زرفین در و زنجیر وحلقه های کوچک و یراق زین و لگام اسب و رکاب . (برهان ) (از آنندراج ). خرده ریزی که از آهن سازند چون چفت وحلقه و لجام و غیره . (یادداشت مؤلف ). || بیشه ای که در آن خرسها منزل کنند. (نا...
-
کلید شدن
لغتنامه دهخدا
کلید شدن . [ ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بوسیله ٔ کلید بسته شدن . (فرهنگ فارسی معین ).- کلید شدن دندانهای کسی ؛ در تداول عامه ، چفت شدن دندانهای وی بر اثر سرمای شدید یا نزدیکی مرگ . (فرهنگ فارسی معین ). باز نشدن دو فک از یکدیگر چنانکه در مردگان . سخت شد...
-
جفت
لغتنامه دهخدا
جفت . [ ج َ ] (اِ) جماعت مردم . || عدد بسیار. || همه . (آنندراج ). || سقف خانه . || چوب بندی انگور. (برهان ). چوب بندی درخت رز. (ناظم الاطباء). رجوع به چفت شود. || (ص ) خمیده . کج . (برهان ). || فریتاک آنرا یکی از ابزارهای زراعت دانسته است . (دزی ). ...
-
نرمادگی
لغتنامه دهخدا
نرمادگی . [ ن َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) نرماده بودن . خنثی بودن . صفت نرماده . رجوع به نرماده شود. || (اِ مرکب ) چیزهائی که بدان قفل بسته شود و آن را در عرف هند جهر گویند. (آنندراج ). چفت رزه ٔ در. (ناظم الاطباء) : هست از اهل هند امّید گشایش سادگی کار...
-
مزرفن
لغتنامه دهخدا
مزرفن . [ م ُ زَ ف َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از زَرفَن . (مأخوذ از کلمه ٔ زرفین فارسی به معنی رزه ٔ چفت در) ساخته شده همچو زنجیر. حلقه حلقه شده . (یادداشت مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : مزرفن الصدغ مسبول ذوائبه لی منه وجدان ممدود و م...