کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چغل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چغل
لغتنامه دهخدا
چغل . [ چ َ غ َ ] (اِ) چین و شکنچ را گویند. (برهان ). چین و شکنج . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چین و شکنج باشد و آن را «ژنگ » نیز خوانند. (جهانگیری ). چین و شکن . (فرهنگ نظام ). || (اِ) ظرفی باشد لوله دار که آن را از چرم دباغت کرده ٔ بلغار...
-
چغل
لغتنامه دهخدا
چغل . [ چ ِ غ ِ ] (اِ) گل و لای که چکل هم گویند. (انجمن آرا) (آنندراج )(رشیدی ). گل و لای باشد و آن را چکل هم نامند. (جهانگیری ). مبدل چکل ، بمعنی گل و لای . (از فرهنگ نظام ).
-
چغل
لغتنامه دهخدا
چغل . [ چ ُ غ َ ] (اِ) سلاحی است که جوشن گویند و در روزهای جنگ میپوشند. (برهان ). نوعی از سلاح جنگ که بعربی جوشن خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ). نوعی از سلاح که در روز جنگ میپوشند و آن را جوشن هم نامند. (جهانگیری ). جوشن یعنی سلاحی که در روزهای جنگ پ...
-
چغل
لغتنامه دهخدا
چغل . [ چ ُ غ ُ ] (ص ، اِ) شخصی باشد که آنچه از مردم بیند یا شنود بحاکم و داروغه و عسس یا جای دیگر نقل کند، بسبب آنکه آزار و نقصان بمردم و رنجش میان مردمان بهم رسد، و این قسم شخص را «سخن چین » گویند و بعربی «نمام »خوانند. (برهان ). سخن چین که پیش مرد...
-
واژههای مشابه
-
چغل خور
لغتنامه دهخدا
چغل خور. [ چ ُ غ ُ خوَر / خُر ] (نف مرکب ) سخن چین و نمام و افتراکار. (ناظم الاطباء). و رجوع به چغل و چغل خوری شود.
-
چغل خوری
لغتنامه دهخدا
چغل خوری . [ چ ُ غ ُ خوَر / خُر ] (حامص مرکب ) سخن چینی و نمامی و افتراکاری . (ناظم الاطباء). و رجوع به چغل و چغل خور شود.
-
واژههای همآوا
-
چقل
لغتنامه دهخدا
چقل . [ چ َ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان که در 11 هزارگزی خاور قلعه کلات و 41 هزارگزی شمال خاوری راه بهبهان به آرو واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 125 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات ، برنج ، پشم ...
-
جستوجو در متن
-
چکل
لغتنامه دهخدا
چکل . [ چ َ ک َ ] (اِ) چغل ومطهره ٔ چرمین . (ناظم الاطباء). و رجوع به چغل شود.
-
چغلی کردن
لغتنامه دهخدا
چغلی کردن . [ چ ُ غ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گناه نهفته ٔ کسی را به آنکس که جزا تواند داد بقصد ایذاء گفتن .غَمز. در تداول کودکان و نوآموزان ، کار بد کسی را به معلم یا بزرگی گفتن تا بدکار را تنبیه کند. خطای همبازی یا همشاگردی یا همکار را نزد بزرگتران فاش...
-
چغلی
لغتنامه دهخدا
چغلی . [ چ ُ غ ُ ] (حامص ) کارپنهان مردمان را بکسی گفتن . (ناظم الاطباء). عمل شخص چغل . (از رشیدی ). سعایت . تضریب . خبردادن خطا و جرم کسی به بزرگتری . خبرچینی . نمامی . عمل بعضی از شاگردان دبستانها و دبیرستانها که خطاهای یکدیگر را به آموزگار یا دبیر...
-
واهس
لغتنامه دهخدا
واهس . [ هَِ ] (ع ص ) جاسوس . چغل . دوبهمزن . مخبر. سخن چین .
-
خفیه نگار
لغتنامه دهخدا
خفیه نگار. [ خ ُ ی َ / ی ِ ن ِ ] (نف مرکب ) نویسنده ٔ زیرک با فراستی که در پنهان برای حکومت اخبار می نویسد. چغل . (ناظم الاطباء). خفیه نویس .