کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چغانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چغانه
لغتنامه دهخدا
چغانه . [ چ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) نوعی ساز از ذوی الاوتار که با مضراب و زخمه نواخته میشده است . (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی چ اقبال ذیل لغت شکافه ). نام سازی است که مطربان نوازند و بعضی گویند ساز قانون است . (برهان ). سازی است که مغنیان زنند. (صحاح الفرس ). ...
-
چغانه
لغتنامه دهخدا
چغانه . [ چ َ ن َ / ن ِ ] (نف ) مردم کوشنده و سعی کننده را گفته اند. (از برهان ). کوشش کننده و جاهد و ساعی و محنت کش . (ناظم الاطباء). و رجوع به چغان شود.
-
واژههای مشابه
-
چغانه زدن
لغتنامه دهخدا
چغانه زدن . [ چ َ ن َ / ن ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) زدن سازی بنام چغانه . ساز زدن : گهی رباب زنی گاه بربط وگه چنگ گهی چغانه و طنبور و بربط و عنقا. فرخی .مرابچوب چغانه بزن چغانه مزن مرا معاینه دشنام ده سرود مگوی . وفائی .و رجوع به چغانه شود. || پرده و نغمه...
-
چغانه زن
لغتنامه دهخدا
چغانه زن . [ چ َن َ / ن ِ زَ ] (نف مرکب ) چغانه زننده . خنیاگر و مطرب .آن کس که در زدن و نواختن چغانه مهارت و استادی دارد. عازِف . (منتهی الارب ). و رجوع به چغانه شود. || سرودخوان و سرودگوی . کسی که در دستگاه چغانه نغمه سرایی و آوازخوانی کند. و رجوع ...
-
جستوجو در متن
-
جغانه
لغتنامه دهخدا
جغانه . [ ج َ ن َ / ن ِ ] (اِ) چغانه . یکی از آلتهای نوازندگی است (دزی ). صغانه . رجوع به چغانه و صغانه شود.
-
صغانة
لغتنامه دهخدا
صغانة. [ ص َ ن َ ] (معرب ، اِ) از آلات سرود است . معرب چغانه . (منتهی الارب ). چغانه . (مهذب الاسماء) (السامی ). کمانچه . (زمخشری ).
-
چغنه
لغتنامه دهخدا
چغنه . [ چ َ ن َ / ن ِ / چ َ غ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) نام سازی است که نوازند. (برهان ). نام سازی است . (جهانگیری ). || مخفف چغانه است و آن چوبی باشد میان شکافته که چند جلاجل بر آن تعبیه کرده اند.(برهان ). مخفف چغانه است . (انجمن آرا) (آنندراج ). سازی که ...
-
چغان
لغتنامه دهخدا
چغان . [ چ َ ] (نف ) شخصی را گویند که در کارها سعی و کوشش تمام داشته باشد. (برهان ). کسی که بقدر مقدور کوشش کند و جاهد و ساعی و محنت کش باشد. (ناظم الاطباء). شخص کوشش کننده . (فرهنگ نظام ). چغانه . مردم کوشا و ساعی .و رجوع به چغانه شود. || مطلق سعی ک...
-
عازف
لغتنامه دهخدا
عازف . [ زِ ] (ع ص ) چغانه زننده که نوعی از رودچامه هاست . (منتهی الارب ). مرد معازف باز. سرودگوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
ونج
لغتنامه دهخدا
ونج . [ وَ ن َ ] (ع اِ) نوعی از اوتار یا رودجامه و رباب و چغانه . (منتهی الارب ) (مفاتیح العلوم خوارزمی ) (اقرب الموارد). و این معرب ونه ٔ فارسی است . (اقرب الموارد).
-
چغانی رود
لغتنامه دهخدا
چغانی رود. [ چ َ ] (اِخ ) چغان رود. منسوب به شهر چغان است . (انجمن آرا ذیل لغت چغانه ) : در چغانی رود اگر روزی فروشوید دو دست ماهیان را چون صدف در تن پدیدآید درر.فرخی .
-
چکانه
لغتنامه دهخدا
چکانه . [ چ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) بمعنی چغانه است . (اوبهی ). || چِکَّه . لَکَّه : پر مکن جام ای صنم امشب چو دوش کت همه جامه چکانه برچکید.سنائی .
-
چکاو
لغتنامه دهخدا
چکاو. [ چ َ ] (اِ) چکاوک بود. (فرهنگ اسدی ). مرغی است چند گنجشکی و بر سر خوجی دارد و بانگی زند خوش و تازیش قبره است . (فرهنگ اسدی حاشیه ٔ ص 409). چکاوک بود و چکوک نیز گویند و به تازی قبره گویند. (فرهنگ اسدی حاشیه ٔ ص 409). همان چکاوک و چکوک است که به...