کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چشنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چشنده
لغتنامه دهخدا
چشنده . [ چ َ / چ ِ ش َ دَ / دِ ] (نف ) کسی که چیزی را میچشد و چاشنی میکند. (ناظم الاطباء). آن کس که طعام یا شراب را چشد و مزه ٔ آن را امتحان کند. چاشنی گیر. طاعِم . (منتهی الارب ). رجوع به چشیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
ذائق
لغتنامه دهخدا
ذائق . [ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذوق . چشنده . مزه گیرنده .
-
لوس زن
لغتنامه دهخدا
لوس زن . [ زَ ] (نف مرکب ) چاشنی گیر و چشنده . (آنندراج ).
-
متطعم
لغتنامه دهخدا
متطعم . [ م ُ ت َ طَع ْ ع ِ ] (ع ص ) چشنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چشنده و نوشنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تطعم شود.
-
عاذف
لغتنامه دهخدا
عاذف . [ ذِ ] (ع ص ) چشنده . مازلت عاذفاً منذ الیوم ؛ یعنی نچشیدم چیزی را. (منتهی الارب ).
-
عدوفة
لغتنامه دهخدا
عدوفة. [ ع َ ف َ ](ع ص ) تأنیث عدوف . نیک چشنده . || یقال ما ذقت عدوفاً و لا عدوفة؛ أی شیئاً. (منتهی الارب ).
-
متلمق
لغتنامه دهخدا
متلمق . [ م ُ ت َ ل َم ْ م ِ ] (ع ص ) خورنده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). چشنده و خورنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلمق شود.
-
مزنده
لغتنامه دهخدا
مزنده . [ م َ زَ دَ /دِ ] (نف ) مکنده . (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ). مزه کننده . چشنده . رجوع به مزیدن شود.
-
متزلح
لغتنامه دهخدا
متزلح . [ م ُ ت َ زَل ْ ل ِ ] (ع ص ) چشنده و چشیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزلح شود.
-
متمطق
لغتنامه دهخدا
متمطق . [ م ُ ت َ م َطْ طِ ] (ع ص ) چشنده و لیسنده . (ناظم الاطباء). || کسی که زبان را مقابل کام برده آواز برمی آورد. (ناظم الاطباء). رجوع به تمطق شود.
-
مزه کش
لغتنامه دهخدا
مزه کش . [ م َ زَ / زِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) مزه کشنده . متلذذ. (آنندراج ). چشنده : همچو طفل گرسنه پیر خردمزه کش از سر بنان من است .حسین ثنائی (از آنندراج ).
-
متذوق
لغتنامه دهخدا
متذوق . [ م ُ ت َذَوْ وِ ] (ع ص ) پاره پاره چشنده چیزی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که کم کم می چشد چیزی را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تذوق شود.
-
عدوف
لغتنامه دهخدا
عدوف . [ ع َ ] (ع ص ) نیک چشنده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، عُدف . (منتهی الارب ). یقال ما ذقت عدوفاً و لا عدوفة؛ ای شیئاً. (منتهی الارب ). || (اِ) خورش ستور. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || علف . (از قطرالمحیط). علف و این لغت م...
-
چاشنی چش
لغتنامه دهخدا
چاشنی چش . [ چ َ ] (نف مرکب ) چاشنی چشنده . آنکه طعم طعامی یا مزه ٔ چیزی را چشد. چاشنی گیر. مزه چش : در جهان هر که شمس دین لقبندشاه ایشان تویی بحضرت کش سائلان چاشنی چش لقبندمزه پرسند هر کس از مزه چش . سوزنی .و رجوع به چاشنی گیر شود.